حیات نیکان 19: آیت الله جعفر سبحانی صفحه 6

صفحه 6

ص:11

زندگی شیخ حسین نقاشی کرده است. زندگی به آرامی یک رودخانه زلال در جریان بود تا اینکه خبری بین مردم پیچید و به خانه شیخ حسین رسید.

«شما مطمئنید آقا؟» همسر شیخ، آرام این جمله را پرسید.

_ بله در مسجد و در بین کسبه محله صحبتش بود. از طرف شهرداری آمده اند بخرند؛ چون می خواهند خیابان ها را عریض تر کنند.

_ خوب اینکه ناراحتی ندارد حاج آقا. لابد بهای آن را می دهند. بهتر است توکّلتان به خدا باشد.

_ همیشه توکّلم به خداست خانم، ولی من پول نمی خواهم. راستش نمی دانم این پول ها را از چه منبعی آورده اند، حلال است یا حرام. احتیاط کنم بهتر است. فرزندان من تا به حال نان شبهه دار نخورده اند، از این به بعد هم نمی خوررند، ان شاءالله!

_ با اینکه می گویید نیمی از خانه می رود، باز هر تصمیمی بگیرید، ما راضی هستیم.

_ خدا خیرتان بدهد خانم جان! پسرم نان را گرد نکن، صاف بزن تو ظرف ماست که به همه ماست برسد! بارک الله پسر!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه