- مقدمه 1
- در انتظار رسیدن فردا 2
- شعله ای در تاریکی 4
- فقط به خاطر خدا 6
- عزاداری امام حسین (علیه السلام) 8
- در بهار شکوفایی 11
- پدری مثل کوه 13
- زندگی در حوالی حرم 16
- آیت الله آقای داماد 18
- بزرگ تر از پیش بینی های پدر 20
- دل شوره های تبلیغ 22
- زخم دل 25
- آرامش روزهای تعطیل 27
- حکایت آن حدیث و یک دل صاف 29
- رؤیای ابدی 33
- منابع: 36
- تصاویر 37
ص:23
این پارچه را بدهم برایم قبا بدوزند. مرد با خنده سرش را تکان داد که ای آقا، دیگر تمام شد، دارند عمامه ها را از سر آخوندها برمی دارند، آن وقت تو به فکر دوختن قبا هستی؟
آقای داماد با بی اعتنایی گفت: «اگر خدا دینش را دوست دارد و می خواهد آن را نگه دارد، نگه می دارد. از زمان امام صادق(ع) تا حالا هم به وسیله عمامه به سرها، دینش را حفظ کرده است. من اطمینان دارم که خدا نخواهد گذاشت اسباب حفظ دینش از بین برود».
طولی نکشید که رضاخان با ذلت و خواری از تخت فرعونی خود به زیر آمد. دین توسط روحانیون عظمت و شکوه خود را بازیافت. حوزه علمیه قم، با آمدن آیت الله بروجردی رونق دیگری گرفت و سخن استاد محقق شد. بعدها شیخ حسن با الهام از این روحیات استاد خود، وقتی طلبه ها را تحت تأثیر مبارزه بی امان رژیم طاغوت با دین و روحانیت می دید، آنها را دلداری می داد و می گفت: «خدا دین خودش را یاری خواهد کرد و در نهایت پیروزی با اهل ایمان است».
بزرگ تر از پیش بینی های پدر
بزرگ تر از پیش بینی های پدر
حسن بزرگ شده بود. بزرگ تر از پیش بینی های پدر. به راستی شیخ برای خودش کسی شده بود. استاد چند مدرسه، با ده ها شاگرد. او روزهای درسی، بین مدرسه های حقانی، آیت الله گلپایگانی، فیضیه و دارالشفاء در