- مقدمه 1
- در انتظار رسیدن فردا 2
- شعله ای در تاریکی 4
- فقط به خاطر خدا 6
- عزاداری امام حسین (علیه السلام) 8
- در بهار شکوفایی 11
- پدری مثل کوه 13
- زندگی در حوالی حرم 16
- آیت الله آقای داماد 18
- بزرگ تر از پیش بینی های پدر 20
- دل شوره های تبلیغ 22
- زخم دل 25
- آرامش روزهای تعطیل 27
- حکایت آن حدیث و یک دل صاف 29
- رؤیای ابدی 33
- منابع: 36
- تصاویر 37
ص:28
زخم دل
زخم دل
گردونه ایام چرخید. شیخ چهل ساله شد. به راستی مرد کاملی شده بود. سال ها بعد از آغاز نهضت امام خمینی، همه داشتند میوه شیرین پیروزی را از درخت مبارزه می چیدند. شیخ حسن، بارها در زمان انقلاب به خاطر فعالیت های سیاسی تهدید به بازداشت شده بود، ولی هیچ وقت دست از مبارزه نکشید و به عنوان یک سرباز، همیشه گوش به فرمان امام امت بود.
انقلاب که پیروز شد، به دستور امام وارد کمیته حل اختلافات قم شد، سپس وقتی این کمیته تبدیل به دادگاه انقلاب شد، شیخ به عنوان قاضی دادگاه مشغول خدمت شد. شب و روز شیخ مشغول کار بود، به طوری که در اثر این کارهای شبانه روزی، دچار بیماری اعصاب شد. به اجبار یک سال از تمام فعالیت ها دست کشید و پس از یک سال استراحت، به اصرار دوستان وارد دادگاه ویژه روحانیت شد. شیخ خدمت خود را فقط به دو ماه مشروط کرد؛ ولی دو ماه به چهار ماه و شش ماه کشید و بالاخره دوران خدمت شیخ در دادگاه ویژه روحانیت چهار سال طول کشید.
در این مدت شیخ، زیر بار سنگین مسئولیت، روز به روز پیر می شد. سخت تر آنکه وقتی از نزدیک اشتباهات و خطاهای هم لباسان خود را می دید، از شدت ناراحتی، مدت ها با دل و جان خود کلنجار می رفت و در واقع نمی دانست، بعضی دردها را پیش چه کسی ببرد.
شیخ چاره ای جز عمل به وظیفه و قاطعیت، در برابر خطاکاران نداشت. و این قاطعیت اگرچه به بهای از دست دادن فرزند کوچکش شد، ولی هیچ وقت او را از ادامه کار منصرف نکرد.