- مقدمه 1
- در انتظار رسیدن فردا 2
- شعله ای در تاریکی 4
- فقط به خاطر خدا 6
- عزاداری امام حسین (علیه السلام) 8
- در بهار شکوفایی 11
- پدری مثل کوه 13
- زندگی در حوالی حرم 16
- آیت الله آقای داماد 18
- بزرگ تر از پیش بینی های پدر 20
- دل شوره های تبلیغ 22
- زخم دل 25
- آرامش روزهای تعطیل 27
- حکایت آن حدیث و یک دل صاف 29
- رؤیای ابدی 33
- منابع: 36
- تصاویر 37
ص:36
صدای پاره شدن کاغذها، صدای تکه تکه شدن زنجیرهای شیطانی به گوش رسید. طلبه خیالش راحت شد. حتی برای اینکه دیگر دچار وسوسه شیطان نشود تکه های کاغذ را سوزاند و سبک بال به مدرسه برگشت تا پیش استاد تهرانی برود و به خاطر گوشزد حدیث راه گشا از او تشکر کند.
رؤیای ابدی
رؤیای ابدی
آسمان خاکستری قم غم آلود است. شهر قم با کاروان ابرهای باران زایی که از آسمان حرم می گذرد، هوای گریه دارد. چند روزی به نوزده دی نمانده است. خاطره های نه چندان دور، یک تاریخ جلوی چشمان اشکبار شیخ صف می کشند. هم خاطره نوزده دی سال 56 که قم قیام کرد و هم خاطرات روحانی آن روزهای پرهیجان. شیخ! روزهای عملیات های کربلای چهار و پنج فرا رسیده است.
دل بر و بچه های جبهه برای تو تنگ شده است. یادت هست هوای بارانی شلمچه و آن شور و اشتیاق بی پایان که تو را تا خط مقدم جبهه می کشاند؟ این روزها انگار دلت حال و هوای دیگری دارد. درست حال و هوایی که آن روزها داشت. چقدر دل، احساس نزدیکی به خدا می کرد. می گویی همه اش به برکت آن بچه ها بود. بچه هایی که روز و شبشان با دعا و مناجات می گذشت. همان روزها می گفتی که از این نسیم رحمانی چیزی هم نصیب ما می شود.