حیات نیکان 22: آیت الله مرتضی بنی فضل صفحه 19

صفحه 19

ص:23

شیخ نعمت برای نماز از جایش بلند شد؛ اما خنده مانعش شد و حرفش را ادامه داد: پاشو، اگه می دونستم این طوری شیفته می شی، اصلاً تشییع جنازه آیت الله حجت نمی بردمت. می بینی آسید رضا، هم حجره ایمون چه وضعی پیدا کرده؟ سید رضا با اخم گفت:

نمازت رو بخون، این قدر سر به سر رفیق ما نذار. شیخ مرتضی رو به شیخ نعمت کرده و گفت:

به خدا دست خودم نیست؛ ماشاءالله آقا یه نور خاصی داره. خدا حفظشون کنه. اصلاً از روزی که توی تشییع جنازه دیدمشون، نمی دونم چرا این طوری شدم؟!

چند روزی نگذشته بود که شیخ مرتضی آدرس امام خمینی را پیدا کرد و به پیشنهاد آیت الله شربیانی در درس خارج ایشان شرکت کرد. ارتباط او روز به روز با استادش بیشتر می شد؛ اما حاج آقا روح الله، نه فقط استاد او که مرادش بود و شیخ مرتضی شیدای آن مراد.

مسافر عاشق

مسافر عاشق

_ آشیخ مرتضی بیایید، مهمون براتون رسیده.

شیخ مرتضی با دیدن مهمانش، پابرهنه از پله های ایوان پایین آمد.

_ آقا جان از این طرفا؟! خدای نکرده اتفاقی افتاده؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه