حیات نیکان 22: آیت الله مرتضی بنی فضل صفحه 23

صفحه 23

ص:27

استکان چای را از دست همسرش گرفت و با دست دیگرش، دست همسر را.

_ خانمم! بشین که خیلی کارت دارم.

استکان را جلوی همسرش گذاشت و شروع به صحبت کرد. خانمم! من دوست ندارم حقی از شما به گردنم باشه، تمام ترسم از قبر و قیامته. شما می تونید در مقابل تمام کارهای خانه از من پول بگیرید، حتی شیر دادن بچه.

_ وا، آقا مرتضی این چه حرفیه؟! من...

_ زن که نباید روی حرف شوهرش حرفی بزنه. من دوست دارم در مقابل زحمات شما به اندازه توانم پول بدم، خواهشاً شما گرون فروش نباشید، ارزون حساب کنید تا مشتری بشیم.

هر دو خندیدند که شیخ مرتضی گفت:

به والله قسم از شوخی گذشته، نمی ذارم حقت تو این خونه ضایع بشه. مطمئن باش غیر از پول تا جایی که در توانم باشه، توی کارهای خونه کمکت می کنم.

آزادی امام

آزادی امام

دو ماه دوری از استاد، برای حاج آقا بنی فضل بسیار سنگین بود. با اینکه در این چند روزه بارها به دیدار ایشان رفته بود، اما باز بی تاب دیدار بود. خاطرات، زنجیروار از ذهنش می گذشت.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه