حیات نیکان 22: آیت الله مرتضی بنی فضل صفحه 34

صفحه 34

ص:38

آمده بود. ساعتی نشست و هنگام رفتن بی مقدمه پرسید:

_ حاج آقا بنی فضل، شما از بحث ها و تقریرات امام چی دارید؟

_ حدود 14_ 15 سال مباحث تحریرالوسیله امام را تدریس می کردم و تمام سعی ام این بود که مثل حضرت امام باشم. قبل از تدریس مطالعه می کردم و تمام مطالب را کاملاً منظم می نوشتم.

_ اگر به نظرتون کامل میاد، بدید مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام تا همه را براتون چاپ کنند. آیت الله بنی فضل لبخندی زد و رو به حاج سید حسن خمینی گفت:

_ عزیزم می دونی این پیشنهاد شما تعبیر خواب من هست؟ چند سال هست که می خوام نوشته هامو چاپ کنم، اما پولش فراهم نمی شه. قرار بود ماه آینده با پسر بزرگم وحید بریم تبریز برای فروش سهم الارثم، که با این پیشنهاد شما، واقعاً مانده ام در کار خدا.

سفرت به خیر اما...

سفرت به خیر اما...

مدت ها بود چشم های آیت الله بنی فضل تار می دید. ترس خانواده از این بود که مبادا ایشان مثل مادر مرحومشان بینایی خود را از دست بدهند. طبق نظر چشم پزشکان هر دو چشم ایشان باید عمل می شد. بعد از عمل جراحی آیت الله بنی فضل از

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه