حیات نیکان 22: آیت الله مرتضی بنی فضل صفحه 6

صفحه 6

ص:10

_ آره پسرم! ولی باید قول بدی هم به درست برسی و هم مثل داداش یوسف به آنا کمک کنی.

مرتضی انگشت های دست راست پدر را کشید و گفت:

قول می دم آقاجون، قول مردونه مردونه!

پاییزی به رنگ بهار

پاییزی به رنگ بهار

_ آنا! این عددها چیه که تو صفحه اول قرآن نوشتید؟ ببین مثلاً جلوی اسم من نوشته یک، سه، پنج، دو. یا جلوی اسم ابوالحسن نوشته یک، سه، پنج، صفر.

مادر خنده ای کرد و گفت: این طوری که نباید بخونی. آقاجونت بعد از به دنیا اومدن هر کدوم از شما تاریخ تولدتون را جلوی اسمتون نوشته. مثلاً تولد تو سال 1352 ق بوده یا داداش ابوالحسن 1350 ق. اینا هم تاریخ های قمری هستند تا _ ان شاءالله _ وقتی که بزرگ شدید، سن تکلیفتونو بدونید. ولی شناسنامه هاتون به تاریخ شمسی هستند.

مرتضی با حیرت به مادرش نگاهی کرد و گفت: آنا! قمری یعنی چی؟ چه فرقی با شمسی داره؟ مادر که در حال خیاطی بود، گفت: اینارو الان نمی تونم بگم، چون برات سخته _ ان شاءالله _ بزرگ که شدی، خودت یاد می گیری.

مرتضی قرآن را سر طاقچه گذاشت و با خوشحالی به حیاط رفت و رو به برادرش ابوالحسن که در حال بازی با خواهر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه