ماه در فرات: نگرشی تحلیلی به زندگانی حضرت عباس علیه السلام صفحه 132

صفحه 132

ص:144

شکفته اش، بوی آب به مشام می رسید. نگاهش به همه، امید را نوید می داد. همه دیدگان به ضریح دستان آب آور او دخیل بسته بودند و خوب می دانست که از او چه می خواهند. این چنین بود که علمدار به پیشگاه امیر آمد و اذن خواست تا ساقی باشد، ولی دستور آمد که سقا باشد. این گونه شد که سنگینی مشک در سنگینی «العطش» کودکان درهم پیچید و بر دوش سقا افتاد و به سوی آب شتافت. ساعتی نگذشته بود که شقاوت، مشک را از هم درید وآب از شرمندگیِ مشک چکید. خیال سبز سیراب شدن کودکان، در پیش چشمان خون گرفته اش دود شد و به هوا برخاست. اینک سقا بود که در خون و خجالت غوطه می خورد و پایان این شرمندگی را از دست فرشته «مرگ» آرزو می کرد.(1)

آخرین آرزو

آخرین آرزو

آنک، مردی به قامت تاریخ، شمشیرش؛ ایمان، سپرش؛ تقوا، نیزه و زوبینش؛ شجاعت و رادی. از نگاهش عاطفه می بارد و در جبینش نور خدا جاری است. چون کوهی بر اسب نشسته است؛ اسبی که خروش دریا را در سینه دارد و به پاس بخشی از خیام اباعبداللّه الحسین علیه السلام مشغول است. خیامی که قرن هاست نه فقط در کربلا که در جای جای زمین برپاست و زمان، شب عاشوراست.

فردا او که پدر فضیلت است، هفتاد داغ می بیند؛ هفتاد لاله پرپر می بوید؛ هفتاد مرغ عشق را در پرواز سرخشان بدرقه می کند. فردا او دستانش را به


1- نگارنده.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه