- دیباچه 1
- پیش گفتار 2
- فصل اول: نماز اول وقت 3
- بخش اول: اخ_لاق ف_ردی 3
- اشاره 3
- 1. امام خمینی رحمه الله و نماز اول وقت 3
- اشاره 3
- 2. سفارش فرزند به نماز جماعت 4
- 3. ده دقیقه تأخیر 4
- 4. برکت نماز امام حسین علیه السلام 5
- 5. وصیت شگفت انگیز 6
- 2. عبادت خالصانه و نزول حوریه بهشتی 7
- فصل دوم: سحرخیزی و تلاوت قرآن 7
- اشاره 7
- 1. عبادت سحرگاهی و اجابت دعا 7
- 3. مناجات و پیشرفت در دانش 8
- 4. کوشش شبان گاهی 8
- 5. توفیق شهادت در نماز 9
- 6. نماز شب و آثار دنیوی و اخروی 9
- 7. نماز شب امام خمینی رحمه الله 10
- 8. اهمیت شب زنده داری و عبادت 11
- 9. اجابت دعای پدر در نیمه شب 11
- 10. عاشقی که به نماز شب نرسید 11
- 12. دانشمند عامل 12
- 11. اثرگذاری قرآن 12
- 13. سفارش به قرآن خوانی 13
- 14. سفارش به احترام گزاردن به قرآن 13
- 15. خواندن آیه الکرسی و نجات از دست دزدان 13
- اشاره 14
- 2. اخلاص، شرط قبولی اعمال 14
- 1. دوری از ریا 14
- فصل سوم: اخلاص 14
- 3. خلوص نیت در نماز 15
- 4. اهمیت خودشناسی 15
- 6. علم و عمل خالصانه 16
- 5. اخلاص، مایه رونق کارها 16
- 1. آرامش امام خمینی رحمه الله در زمان جنگ 18
- اشاره 18
- فصل چهارم: آرامش قلبی 18
- 2. پرواز بهشتی و یارانش 18
- اشاره 20
- 2. تهذیب نفس؛ مقدمه عرفان 20
- فصل پنجم: تهذیب و مبارزه با نفس 20
- 1. سرآغاز کسب حکمت 20
- 3. وسوسه های شیطانی 21
- 1. حجره بی شمع و چراغ 23
- اشاره 23
- فصل ششم: سخت کوشی در دانش اندوزی 23
- 2. مطالعه دقیق 23
- 3. دانش در برابر دانش 24
- 5. استقامت در راه آموختن دانش 24
- 4. مرگ اولاد 24
- 6. ادامه بحث در پشت درهای بسته 25
- اشاره 26
- 1. مبارزه با ستم 26
- فصل هفتم: شجاعت 26
- 3. غیرت دینی و تبعید 27
- 2. مجتهد مجاهد 27
- 4. شجاعت در گفتار 28
- 6. نپذیرفتن عنوان دکترا 29
- 5. نادیده گرفتن تهدیدها 29
- 8. آن شب ننگین 30
- 7. امضا نکردن فرمان مشروطه 30
- 9. کوه ایستادگی 31
- 2. نسیم علوی 33
- اشاره 33
- 1. پرداخت قرض 33
- فصل هشتم: توسل و زیارت 33
- 3. کمال ادب 34
- 4. گِل شفابخش 35
- 5. راهی برای دور کردن بلا 35
- 7. خاک پای زایر 36
- 6. توسل مخلصانه 36
- 8. توسل به مادر حضرت عباس علیه السلام 37
- 9. کرامت باب الحوایج 38
- 10. افطاری شیرین 39
- 11. رد دیدار با شاه عربستان 39
- 1. حلال یا حرام 41
- 2. انجام کارهای شخصی 41
- اشاره 41
- فصل نهم: ساده زیستی 41
- 3. ساده زیستی گذشته 42
- 4. نان و سرکه 42
- 5. حساب روز قیامت 43
- 6. تشریفات ممنوع 43
- 7. روزی رسانِ بیدار 44
- 1. دیدار با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف 45
- اشاره 45
- فصل دهم: کرامات 45
- 4. تغییر لحن در قنوت 46
- 2. تعبیر خواب مادر 46
- 3. حواله نیاز 46
- فصل اول: فروتنی 48
- اشاره 48
- 1. مناظره علمی 48
- اشاره 48
- بخش دوم: اخ_لاق اجتم_اعی 48
- 2. فروتنی و رعایت ادب 48
- 3. عشق به فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله 49
- 4. پایین آمدن از منبر 50
- 5. نغزبازی روزگار 50
- 6. زایر شرمنده 51
- 7. اقرار به ندانستن 52
- 9. درسی آموزنده 52
- 8. استاد و شاگرد 52
- 10. افتخار بزرگ 53
- 12. عذرخواهی از شاگرد 54
- 11. حُسنِ خِتام درس 54
- 15. فروتنی استاد 55
- 14. معلوم یا مجهول؟ 55
- 13. تفکر بیمار 55
- 17. توجه به پشت سر 56
- 16. استفاده از شاگرد 56
- 18. مراجعه کننده ناشناس 57
- 19. آداب دست بوسی! 57
- 1. شرح صدر بالا 59
- اشاره 59
- فصل دوم: گذشت 59
- 2. راه درست 59
- 3. سزای توهین به مردان خدا 59
- 5. دعای خیر استاد در حق شاگردان 60
- 4. نهایت گذشت 60
- 6. فاصله تکفیر تا ارادت 61
- 7. جسارت سید 61
- 8. گذشت و جلوگیری از فتنه 62
- اشاره 64
- 1. عشق ورزی به نیازمندان 64
- 2. مو و پیچش مو 64
- فصل سوم: کمک به نیازمندان و مردم 64
- 3. سر برهنه و سرما 65
- 4. پاداش دست گیری از نیازمندان 65
- 5. نگرانی بزرگ شیخ زین العابدین مازندرانی رحمه الله 66
- 6. لطف الهی به سخاوتمندان 66
- 8. عبادت استیجاری 67
- 7. ناشناس امیدبخش 67
- 9. ثروتمند قانع 68
- 11. تدبیر آیت اللّه بروجردی رحمه الله 69
- 10. بخشش بزرگ 69
- 12. فریادرسی در غربت 70
- 14. مردم دوستی 71
- 13. کمک به مردم 71
- 15. شفاعت همسر 71
- 16. کمک به درمان بیمار 72
- 17. حل مشکل بزرگ 72
- 1. حفظ زبان 74
- فصل چهارم: احترام به دانشمندان و تکریم استادان 74
- اشاره 74
- 2. پابرهنه بَر مزار 75
- 3. دُرِّ گرانِ معرفت 75
- 4. گنج ادب 76
- 6. پذیرش هدیه استاد 76
- 5. هدیه به استاد 76
- 7. نتیجه احترام به استاد 77
- 8. بخشایش استاد 77
- 9. حاج شیخ عباس رحمه الله و اتومبیل پنچر 78
- فصل پنجم: عزت نفس و بلندهمتی 80
- 3. کودک شیرین سخن 80
- 2. منزل شیخ انصاری رحمه الله 80
- اشاره 80
- 1. پاداش فقر 80
- 4. رد هدیه وزیر 81
- 6. حیرت ناصرالدین شاه 82
- 5. صرف هدیه شاه برای دیگران 82
- 7. منّت رئیس 83
- 8. منبر بی ریا 84
- 9. هدیه پذیرفته شده! 84
- 10. شیر و شکار 85
- 1. دزد و استاد 86
- اشاره 86
- فصل ششم: امر به معروف و نهی از منکر 86
- 2. برخورد عملی با منکر 86
- 3. قرآن نفیس 87
- 5. امام خمینی رحمه الله و یاسر عرفات 87
- 4. جلوگیری از گداپروری 87
- 1. شیخ انصاری رحمه الله و مرجعیت اجباری 89
- اشاره 89
- فصل هفتم: پرهیز از شهرت طلبی 89
- 3. شادی تأسف بار 90
- 2. شرکت در مراسم ساختن مسجد 90
- 4. نویسنده ناشناس 91
- 5. نابغه دوران 91
- 6. کارگاه انسان سازی 92
- 7. طالب و مطلوب 93
- فصل هشتم: دقت در استفاده از بیت المال 95
- 2. شیخ ابراهیم کلباسی رحمه الله و نیازمندان 95
- اشاره 95
- 1. اسراف، ممنوع 95
- 4. اعتراض مادر 96
- 3. حساب و کتاب 96
- 5. شوخی و جدّی 97
- 6. موضع شیخ در برابر خانواده 98
- 7. نیم سیر گوشت اضافه 98
- 9. لباس ابریشمی 99
- 8. اوج تقوا 99
- 10. دقت در مصرف انرژی 100
- فصل نهم: بصیرت 101
- اشاره 101
- 2. دقت بسیار 101
- 3. خنثی کردن توطئه 101
- 1. فتوای هشیارانه 101
- 1. قلم در برابر غِنا 103
- 2. هشیاری در برابر توطئه ها 103
- فصل یازدهم: مبارزه با تهاجم فرهنگی 103
- اشاره 103
- 4. «کشف الاسرار» در مقابل «اسرار هزار ساله» 104
- 3. جماعتی بیدار 104
- 5. نظر آقای بروجردی درباره بهاییان 105
- 6. منع کردن جشن آتش 105
- کتاب نامه 107
ص:39
به مبارزه فراخواند. وی گروهی را در مسجد جامع تهران گرد آورد و فتوای آزادسازی این زنان را صادر کرد. آن روز جنگ خونینی میان صدها نفر از افراد معترض و کارکنان مسلح سفارت درگرفت. هشتاد نفر از مردم معترض به شهادت رسیدند و توانستند 38 نفر از کارکنان سفارت را به هلاکت برسانند که یکی از آنان خود گریبایدوف بود. پس از این ماجرا، شاه به دستور بیگانگان، میرزا مسیح مجتهد را از ایران، تبعید و ره سپار عتبات عالیات کرد. این مرجع بزرگ شیعه، با وجود اعتراض های گسترده مردم تبعید شد و در غربت نیز از دنیا رفت.(1)
4. شجاعت در گفتار
4. شجاعت در گفتار
حاج شیخ محمد تقی بافقی رحمه الله پس از آزادی از زندان رضاخان پهلوی، به شهرری تبعید شد. رئیس شهربانی شهرری مأموریت داشت به دیدن شیخ محمدتقی بافقی برود. ازاین رو، روز موعود به در خانه شیخ رفت و پس از سلام وارد شد و با غرور و البته بسیار محترمانه گفت: «آقا من مأمور شده ام هر چیزی نیاز دارید، برایتان فراهم کنم.» آقای بافقی از شنیدن این حرف برآشفت و با عصبانیت گفت: «مگر تو چه کاره ای که چنین ادعایی داری [و می گویی] هر حاجتی داشته باشید، برآورده می کنم؟» مرد با افتخار و غرور گفت: «من رئیس شهربانی هستم.» بافقی گفت: «که این طور. اکنون من نیاز دارم هوا ابری شود و باران ببارد. می توانی، انجام بده، زود باش.» مرد گفت: «نمی توانم.» بافقی پرسید: «مافوق تو چه طور؟ می تواند؟» مرد گفت: «نه.» بافقی گفت: «بالاترین مقام مملکت چه طور؛ شخص شاه چه، می تواند؟» مرد گفت: «نه. هیچ کدام از آنها توان چنین کاری را ندارند.» بافقی گفت: «پس بلند شو، برو. تو که می دانی خودت، مافوقت و حتی شاه مملکت همه ناتوانید، چرا ادعا می کنی می توانی نیازهای مرا برآورده کنی؟ بلند شو، برو و دیگر از این سخنان شرک آمیز جلو من به زبان نیاور.» رئیس شهربانی با خجالت بلند شد. فکر نمی کرد
1- گلشن ابرار، ج 1، صص 328 _ 330.