حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 115

صفحه 115

پیش خادم ها و مانند متوسطین. کشیکچی گرها آنجا قلیان کشید و چای خورد، و بعد از آن چون خواست برود آمد نزد من و آهسته فرمود که آن مطلب که گفتم این است که در فلان روز، دو ساعت به ظهر مانده من از دنیا می روم و هشت تومان پول با کفنم در صندوق در منزل من است در بازار، آنجا بیا و مرا دفن کن.

و آن امروز بود که رفتم و او از دنیا رفته بود و کشیک چی ها جمع شده بودند. پس در صندوق او به همان نحو هشت تومان پول با کفن او برداشتیم و حال برای دفن او آمده ایم.

آن وقت حاجی گفت: آقا الحال چنین کسی از اولیاء نیست و فوت او گریه و تأسف ندارد؟».(1)

اشکهای صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

عالم ربّانی و محدث خبیر آیهاللّه شیخ علی اکبر نهاوندی در کتاب «عبقری الحسان» چنین نقل نموده که عیناً آورده می شود:

دیدم به خط جناب آقای میرزا محمد باقر [ فقیه ایمانی] که: سید اجل اعظم فقیه آقای حاج میرزا محمدتقی [ فقیه احمدآبادی] طاب ثراه از آقای حاج آقا جمال الدین نجفی(2) فرمودند: مشرّف شدم در نجف و برای موقع تشرّف به حرم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه