حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 120

صفحه 120

قبل فلان کاسب آمد و رفت. در این موقع متحیر شدم که این شخص کجا رفت و این قضیه چگونه پیش آمد، و به ذهنم خطور کرد که شاید آن بزرگوار، آقا امام زمان علیه السلام بودند که با آمدن و رفتن این چنانی خواستند شعری را که من سروده بودم عملاً به تجلی درآورده و نشان دهند که در محوطه ای که هستیم حاضر شده اند و من در نزدیکی ایشان قرار گرفتم اما حضرتش را نشناختم و ترتیب اثری به حضور مبارکش ندادم.(1)

عنایت حسینی علیه السلام

عالم ربّانی زاهد متقی آیت اللّه شیخ مرتضی ریزی اصفهانی(2) نوراللّه مضجعه می فرمود قبل از ظهر تابستانی کار مهمی به قریه چهار فرسخی پیش آمد و پس از صرف نان و آب، سوار و به مقصد رهسپار، فرسنگ و نیمی که طی شد تشنه شدم چون چشمه آبی بدو فرسنگی در نظر بود به زحمت خود را رساندم متأسفانه چشمه را خشک دیدم و از شدت عطش نزدیک به هلاکت گشتم بعد از توسل بهر قسم بود فرسخ دیگر پیموده به آب رسیدم بی اختیار افتادم که بنوشم فذکرت عطش الحسین علیه السلام(یادم آمد ز لب خشک حسین) به مدد غیبی قدری خودداری نموده و موقع را برای استشفاع مغتنم دانستم سه دعا کردم آنگاه آب

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه