حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 143

صفحه 143

1- 168. همان: ص 41.

نفسهای آخر را می کشید. من ساعت و دقیقه وفات ایشان را نوشتم و پارچه ای روی جنازه اش کشیدم و شروع به قرائت قرآن و توسل و گریه کردم.

صبح شد، به فامیل و بستگان اطلاع دادم: که ایشان سحر رحلت نموده. اما ساعت مرگ را نگفتم. مراسم تشییع باشکوه و کم نظیری برگزار شد. بعد از مراسم جوانی به من مراجعه کرد و گفت:

پدر شما در ساعت 2/20 دقیقه از دنیا رحلت نموده اند.

گفتم: ساعت و دقیقه فوت در جیب من است و احدی از مردم حتی خواهر و براردم نیز نمی دانند.

شما کی هستید؟ خواهش می کنم خودتان را معرفی کنید!

آن جوان گفت:

من یک آدم معمولی هستم. من در عالم رؤیا به حرم آقا امام رضا علیه السلام مشرف شدم.

دیدم آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام از حرم بیرون می آیند.

گفتم: آقا! شما کجا می روید؟

فرمودند: هر کس به زیارت من بیاید لحظه آخر عمر به بازدیدش می روم.

حاج آقا مصطفی بهشتی از علمای اصفهان است. لحظه آخر عمرش هست. می روم بازدید ایشان.

من از خواب بیدار شدم، ساعت و دقیقه را یادداشت کردم. تطبیق کردم، دیدم: دوشنبه 2/20 بعد از نیمه شب نوشته اش با نوشته ام دقیقاً مطابق بود.(1)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه