حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 162

صفحه 162

1- 188. تنکابنی: قصص العلماء، ص84.

در آن روز مرحوم حاجی کرباسی پیش از ظهر، دعای مشهور «یا رادَّ الشّمسِ لِعلَی بن ابیطالب، اُردُه عَلیَّ ضالَّتی» را 116 مرتبه خواند و پیش از ظهر خوابید. در عالم خواب، استاد و مربی اش آقا محمد بیدآبادی را دید(آن مرحوم وصّی پدرش و قیم او در زمان کودکی بود). شیخ کرباسی از او راجع به قباله حمّام

پرسید. گفت: آن سند اکنون در خانه من، در طبقه بالای اتاق فوقانی با نامه های دیگری موجود است و روی آن فضله کبوتر و گرد و خاک نشسته است.

شیخ با تعجّب از خواب بیدار شد، سه ماه بود که خانه مذکور به جناب سیّد محّمد باقر شفتی معروف به حجهالاسلام(أعلی اللّه مقامه) انتقال یافته بود. با همه شّدت حرارت ظهر به آن خانه نزد سیّد رفت و سند را همان جا که در خواب نشانی گرفته بود، یافت. در سند خطّ و مهر آقا محّمد و خطّ جّد امام جمعه وجود داشت و موجب رفع اختلاف گردید.(1)

کرامتی از ابوالمعالی پس از فوت وی

پس از وفات فقیه زاهد متقی علّامه میرزا ابوالمعالی کلباسی یکی از تّجار اصفهان که ورشکست شده و به پول آن زمان، سیصد تومان مقروض بوده، پریشان حال می شود نه کسی به او قرض می داده و نه چیزی برای فروش داشته است. بر سر قبر میرزا ابوالمعالی رفته و به ایشان متوسل می شود و می گوید: آقا دیگر چیزی از زندگی ام باقی نمانده که بفروشم و سیصد تومان بدهکارم، عنایتی بکنید شما پیش خدا واسطه شوید تا فرجی برایم برسد. آنگاه زیارت عاشورا و چهل حمد خوانده و به روح میرزا ابوالمعالی هدیه می کند. بعد از ظهر، تکیه بان تخت فولاد نزد تاجر می آید و می گوید: یکی با شما کار دارد و شما را می خواهد! ایشان هنگامی که

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه