حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 218

صفحه 218

خانم بتول مصطفوی فرمود: روزی شهید صدوقی و شهید اشرفی با یکدیگر پیرامون دعای مردم برای طول عمر امام خمینی صحبت می کردند، ناگهان شهید صدوقی با حالت خاصّی رو به ایشان کرده و چنین می گوید: یکی از روزها که در حال بازگشت به یزد بودم، ساعت دو بعدازظهر وقتی اخبار از حال قلب امام سخن گفت، راننده من چنان حالش منقلب شد که در اولین فرصت کنار جاده ایستاد و با حالتی از روی تضرع گفت: خدایا آن چه که از عمر من باقی مانده به امام بده. ما اتفاقاً نماز نخوانده بودیم، همانجا را مناسب دیده به نماز ایستادیم، وقتی نماز تمام شد، متوجه شدیم که همان راننده داخل ماشین از دنیا رفته است!

پس از شهادت شهید اشرفی اصفهانی نامه ای محرمانه از امام پیدا شد، که خطاب به ایشان و سه شهید محراب نوشته شده بود: اگر شماها پس از من زنده بودید، یکی را از میان خود برای رهبری انتخاب کنید.

شهادت

شهید اشرفی اصفهانی چندین بار مورد تهدید و ترور واقع شد. او در مقابل تهدیدهای تلفنی چنین می فرمود: 60 سال است که زیارت عاشورای من ترک نشده است، پس حتماً به شهادت می رسم و شهادت برای من توفیق و افتخار بزرگی است.

سالها بود که خواهرش از اصفهان به دیدنش به شهر کرمانشاه می آمد. در آخرین سال عمرش، ناگهان رو به خواهرش کرده و چنین می گوید: امسال آخرین سالی است که شما به این شهر می آیید، چون سال آینده من نیستم و به شهادت خواهم رسید. او همین سخن را نیز به دختر خواهرشان بیان کرده بود.

در روزهای آخر عمر، روزی همسرش از شهید صدوقی و دیدارش از شهر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه