حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 223

صفحه 223

تخت فولاد در کنار سایر شهیدان دفن گردید.

در روز شهادت اش بسیاری از سنیان که هرگز برای مردگان خویش گریه نمی کردند، از برای او سخت گریستند؛ چرا که او توانسته بود بسیاری از سنیان را جذب و در بسیاری از مسائل به آنان کمک کند.

پس از شهادت ایشان، چند داستان جالب اتفاق افتاد:

1 - فرزند گرامی شهید اشرفی فرمود: به اتفاق بستگانمان به محضر امام شرفیاب شدیم، ناگهان به امام روکرده و گفتم: آن روز جنابعالی ما را از اتاق بیرون کردید و خود به نجوای با پدرمان نشستید و هر چه از پدرمان از آن نجوا پرسیدیم، چیزی نفرمود، شاید جنابعالی پیامی برای شهیدانی همچون شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و... داشته اید که به ایشان گفته اید... .

ناگهان حالات روحی امام سخت طوفانی شد و آنچنان به گریه افتاد که مرحوم حاج احمد آقا سراسیمه وارد اتاق شد و بر ما عتاب کرد که چرا مراعات قلب امام را نمی کنید.

2 - پدرم در ساعت 10/12 دقیقه روز جمعه به شهادت رسید، ساعت ایشان نیز درست در همان ساعت ایستاد در حالی که قطره خونی بر آن افتاده بود، که اینک در موزه شهیدان نگهداری می شود.

3 - با گذشت 5 سال از بیرون آوردن لباسهای خونین پدرمان سخت پرهیز داشتیم، تا آن که روزی جناب حجت الاسلام قرائتی به خانه مان آمده و بر آوردن لباس پدرمان سخت اصرار کرد، پس به ناچار صندوق لباسها را آورده و به نزدش گذاردیم، ولی با کمال تعجّب وقتی لباسها را بیرون آوردیم، با وجود گذشت پنج سال، هنوز خون لباسهای پدرمان تازه بود و او به تبرک قدری از آن خون ها را به

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه