حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 248

صفحه 248

1- 243. همان: ص 121.

2- 244. همان: ص 134.

می گفت: «شبها که بیدار می شوی من را هم بیدار کن، می خواهم روزه بگیرم». مدتی که آنجا بودیم، روزه مستحبی او ترک نشد، زمانی که او را بیدار می کردم، به آشپزخانه می رفت، نان و پنیر مختصری می خورد و روزه می گرفت حتی وقتی به «دهگلان» رفتیم، مرتب به من تأکید می کرد شبها مرا بیدار کن! می خواست نماز شب بخواند. بعد از اینکه به جنوب آمدیم، خصوصیات مثبت بیشتری از او دیدم. در زمان نگهبانی، به جای دو ساعت، نیم ساعت هم بیشتر می ایستاد تا پست بعدی، کمتر نگهبانی بدهد. در خط دارخوین، یکدفعه آب بالا آمد و سنگرها را پر کرد. ایشان

تأکید داشت حتی یک گلوله هم داخل سنگرها نماند. به بچه ها دستور داد لخت شوند، داخل سنگرها بروند و مهمات را خارج کنند تا از بین نرود. ما در این مدت او را می شناختیم و با او بودیم، فداکاریها و ایثارگری های زیادی از او مشاهده کردیم. خیلی مهربان و بااستقامت بود و استراحت او بسیار کم. ان شاءاللّه ما پیرو راه او باشیم.(1)

ایثار و اخلاص

پیش از عملیات فتح المبین، هر واحدی روی تپه های منطقه پشت ارتفاعات «تیه شکن» در جایی مستقر بود. چادر ما نیز روی تپه ای بلند قرار داشت. در آن محل، یک حسینیه برای عزاداری و سینه زنی و یک حمام مناسب با سنگهای طبیعی درست کرده بودیم. هر روز مقداری چوب کنده برای سوخت حمام آماده می کردیم تا صبحها از آن استفاده کنیم هر کس زودتر می رفت، حمام را روشن می کرد و تا دو، سه ساعت آب گرم بود.

در یکی از روزها، صبح خیلی زود، قبل از اذان در تاریکی، صدای ضربه کلنگ

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه