حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 275

صفحه 275

1- 267. نور محمدی: ناگفته های عارفان، صص 114 - 112.

صدر جهت مطالعه بیتوته می کردم.

شب جمعه ای بود. حوالی سحر از حجره خارج شدم. هوا خیلی صاف بود و ظاهراً احدی از طلاب مدرسه در این موقع بیدار نبودند، چون عده زیادی از آنها که از دهات بودند شب جمعه را رفته بودند ده و عده ای هم که در شهر خانه و مسکن داشتند به خانه رفته بودند و عده ای دیگر نیز جهت احیاء و قرائت کمیل و غیره به تخت فولاد رفته بودند. علی هذا در این شب ساکنین مدرسه خیلی کم بودند و در این موقع هیچ کس بیدار نبود. چون به وسط صحن مدرسه رسیدم. ناگهان شنیدم در و دیوار و زمین و درخت همگی یک صدا و با هم می گویند «یا حیّ یا قیّوم»؛ به خود لرزیدم و اندکی مکث کردم. چون کمی قرار گرفتم نزدیک چاه وسط مدرسه رفتم و از چاه آب کشیده مشغول وضو شدم که مرتبه دوم شنیدم که همگی می گفتند «یاحیّ یا قیّوم» و برخی ذکر «یا سبّوح یا قدّوس» می گفتند. گفتم سبحان اللّه، من خوابم یا بیدار! کمی دست و پای خود را حرکت دادم و گفتم خیر من بیدارم و اینجا وسط مدرسه است و این هم چاه، به آسمان نگاه کردم و گفتم این هم آسمان. خلاصه یقین حاصل کردم که بیدار می باشم و خواب نیستم که سومین مرتبه، صدای «سبّوح قدّوس» شنیدم. حالتی در خود مشاهده کردم. مشغول زمزمه و راز و نیاز با خداوند شدم و دور مدرسه که خلوت بود شروع به قدم زدن کردم. چون محاذی در اطاق علاّمه بزرگوار و حکیم عالی مقدار، مرحوم آخوند ملامحمد کاشانی رسیدم شنیدم که مرحوم آخوند در حال مناجات است و چون «یا حیّ یا قیّوم» می گوید تمام موجودات با او هم آواز شده و همگی می گویند «یا حیّ یا قیّوم» و آنچه من شنیده بودم آثار انفاس قدسی ایشان بود که همه موجودات را به تسبیح و تهلیل خداوند جلیل واداشته است. نگارنده این سطور سید مصلح الدین مهدوی موسوی اصفهانی گوید من خود این حکایت را از مرحوم حاج ملاحسین علی صدیقین

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه