حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 308

صفحه 308

افرادی که باطناً نیتی جز خیرخواهی ندارند صدمه ببینند. حاجی می پرسند نگرانی شما از چیست؟ عرض می کند: یکی سردی هوا است که ممکن است شما را از بین ببرد و دیگری وجود حیوانات درنده است که در این نواحی انواع مختلف وجود دارد. مرحوم حاجی سر از زانو برمی دارد و به آن هم سفر می گوید: دستت را به سینه من نزدیک کن. آن هم سفر گفته است: به محض اینکه دستم را به سینه ایشان نزدیک کردم گویی به دیگ جوشانی دست کرده ام و از شدت حرارت احساس تألم کرده ام. حاجی فرمود به اینها بگو آیا ذکر خداوند به اندازه ده سیر ذغال گرما نمی دهد؟! اما در مورد حیوانات درنده هم تا خواست خداوند نباشد زیان نمی رسانند. هر چه بشود به اذن حق و به اراده اوست. من در زمین و آسمان ها از حیوانات نمی ترسم. مرد مذبور باز می گردد و آنچه را که حس و شنیده بود به سایر مسافرین می گوید. چون حاجی قدری کسالت هم داشت کاروانیان برای ایشان مقداری آش می پزند و پهلوی سجاده ایشان می گذارند و بعد درب کاروانسرا را می بندند. صبح روز بعد که درب کاروانسرا را باز می کنند می بینند برف فراوانی باریده است ولی در جلوی سجاده مرحوم حاجی برف نیست ظاهراً حیواناتی که در طول شب جلوی سجاده نشسته بودند مانع شده اند که برف در آن قسمت به زمین بنشیند. آثار پاهای حیوانات نیز بر روی برف ها مشاهده می گردید. حاجی فرموده بودند شب گذشته شیری با بچه های خود اینجا آمد و تا صبح هم اینجا بود به او گفتم اگر مأموریتی داری من تسلیم هستم ولی معلوم شد مأموریت ندارد. تا صبح اینجا بودند و قبل از رفتن مقداری از آش را خوردند و بعد همگی رفتند.(1)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه