حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 327

صفحه 327

قوطی انفیه دان جمع کرده بود پنهانی داخل رختخواب واله کرد و در اطاق را از بیرون قفل زده به اطاق خود رفت. چیزی نگذشت که شپشهای گرسنه و ککهای موذی به تن نازپرورده

تنعم واله در افتاده او را به جنب وجوش و غرّ و لند انداختند. کم کم داد و فریاد وی بلند شد. هر قدر داد کشید کس به فریادش نرسید چه امین الرعایا به نوکرهای خود هم سپرده و تأکید کرده بود که به استغاثه وی جواب ندهند، تا خودش بیاید و سخنی با وی بگوید. واله شروع به فحاشی کرد چندانکه سقط و دشنام داد پاسخی نشنید. عاقبت به گریه و استرحام افتاده نالیدن و زاریدن گرفت. تا دل حاجی ابراهیم بر وی سوخت و به همین مایه تنبیه بسنده کرده از اندرون بیرون آمد، در را بگشود و چراغ را روشن کرد. واله لخت و عریان در طاقچه نشسته می لرزید و استغاثه می کرد. در این وقت حاجی به وی گفت تو که طاقت نیش شپش و کک نداری، با چه جرأت و جسارت و کدام توان و طاقت گفتی که خدا در رحمت بر تو ببندد و ابواب بلا بگشاید. آخر اغراق و مبالغه شاعرانه هم حدی و موردی دارد، نه به این جسارت و گستاخی در پیشگاه امتحان و ابتلاء الهی.(1)

آینه قدّی

محمد امین یکی از درباریان پادشاه هند بود که صورتی ناخوش داشت و می لنگید، سرش بی مو و مردی آبله رو بود. روزی محمد امین به میرفندرسکی گفت: «یکی از سخنان شما شیعیان، آن است که می گویید: هر کس که کینه علی را به دل داشته باشد، بدبخت و سیه روزگار است این سخن را چگونه می توان به اثبات رساند»؟ میر گفت: «الحمدللّه در دستگاه شهریار هند، آینه های قدّی فراوان است،

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه