حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 80

صفحه 80

1- 112. مختاری، سیمای فرزانگان، ص48.

در آن هنگام که پیوسته ملازم محضر درس و خدمت آخوند کاشی بودم، یک روز عصر به من فرمود: آقا رحیم، امشب برای غذا بی میل نیستم که بادمجان بخورم، و این از نوادر بود که آخوند میل به غذای پختنی کرده بود، چون معمولا به غذای ساده اکتفا می نمود.

من رفتم مقداری بادمجان خریدم و آنها را آماده کردم که در پستوی همان حجره آنها را سرخ و مهیا نمایم، کم کم مغرب شد، من در کنار اجاق پستوی حجره نشستم، آتشی افروختم و بادمجانها را با روغن در تابه نهادم، آخوند به نماز ایستاد، حالتی پیدا کرد نگفتنی، نمازی خواند و مناجاتی کرد، گفتی تمام درختان مدرسه با او همنوا شده، می خواندند: «سبّوحُ قدّوس ربّ الملائکه و الرّوح» صدایش آهنگی یافته بود که آن آهنگ آسمانی تسمه از گرده ی هر شنونده می کشید. غرق در عوالمی بود که گویا در زمین نبود و حضور مرا در آن مکان بکلی از یاد برده بود، و من مات و متحیر و مبهوت آن صحنه ملکوتی بودم که ناگاه به خود آمد من هم به خود آمدم

در حالی که دودی غلیظ تمام حجره و صندوقخانه را گرفته بود و در آن عالم حیرت بادمجانها همه در تابه سوخته و ذغال شده بود.

آخوند هم بدون اینکه چیزی از آن حال و جذبه به روی خودبیاورد فرمود: آقا رحیم بادمجان سوخت؟ طوری نیست. امشب هم(حاضری) خودمان را می خوریم.(1)

بی اعتنایی به دنیا

مرحوم میرزا محمدعلی میرزا مظفر از زهاد و از دنیا گذشته های کامل و عالم و فاضل و امام مسجد علی بوده، گویند هیزم و روغن چراغ، خود از بازار می گرفته وقت امامت کنار محراب می گذارده من بعد به خانه می برده، با وضع فقر، کمال

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه