حدیث خوبان: (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) صفحه 86

صفحه 86

1- 117. همان: صص 174 - 172.

2- 118. همان: صص 174.

صمصام و نفت

در دوران طاغوت روزی صمصام از مقابل ورزشگاهی عبور می کرد وقتی عده ای از جوانان را مشغول بازی فوتبال می بیند لحظه ای مرکب خود را از حرکت باز می دارد و بازی بچه ها را تماشا می کند. سپس با دست به سوی بچه ها اشاره می کند و با صدای بلند می گوید: این قدر دنبال توپ نروید که توپ کجا می رود، بروید بپرسید نفت کجا می رود؟!!.(1)

صمصام و جهان پهلوان تختی

در ایّام مرگ جهان پهلوان تختی که با تأثّر و تأسّف عموم همراه بود، صمصام قصد داشت با اسب خود از پله های شهرداری بالا رود که پاسبان ها جلوی راهش را گرفتند و نگذاشتند سواره وارد شهرداری شود. از صمصام اصرار و از مأموران انکار، بالاخره بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن یکی از نگهبانان شهرداری جلو آمد افسار اسب را در دست گرفت، حال با شوخی و یا جدّی خطاب به صمصام گفت: اگر نفس بکشی تو را هم مثل تختی می کشند! صمصام از حرف پاسبان ناراحت شد و دستش را بلند کرد و سیلی محکمی به گوش پاسبان نواخت و گفت: اگر تو هم می فهمیدی مثل تختی کشته بودنت!(2)

صمصام و اسب سفید

حاج آقا ضیاء نقل کرده اند که روزی در تکیه «حسن خاکی» واقع در محله خواجو، روضه خوانی بود و من به اتّفاق مرحوم صمصام وارد آن محفل شدیم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه