شرح اسم : زندگی نامه آیت الله سیدعلی حسینی خامنه ای (1357ش - 1318ش) صفحه 192

صفحه 192

بازگشت به مشهد

چشمان پدر

پیش از تحویل سال به مشهد بازگشت. از شدت عارضه ای که بر چشمان پدر وارد شده بود خبر نداشت. قم که بود، پدر در خلال نامه ها، به این موضوع اشاره کرده بود. پیش از این نیز معالجاتی کرده بودند که بی تأثیر بود. حاج سیدجواد چشم انتظار آمدن سیدعلی بود. می خواست با او به چشم پزشک برود. گمان می کرد پسرش ابتدای ماه رمضان به مشهد می رسد. چه می دانست به زاهدان رفته، دستگیر می شود و سر از قزل قلعه درمی آورد. چشم پدر کم سوتر شده بود. حالا باید دست حاج سیدجواد را برای راه رفتن می گرفتند. دیگر نمی توانست به تنهایی راه حرم را پیش بگیرد، برود و برگردد.

پدر، اُنس ویژه ای با سیدعلی داشت. «برای اول بار بود که می دیدم پدرم چقدر محتاج کسی بوده که پهلوی او باشد... این یک سال اخیر که، زندان بوده ایم، قم بوده ایم، توی مبارزه بوده ایم و خبر نداشتیم چه طور شده که ایشان تنها مانده؛ و خیلی برای من سخت و ناگوار آمد.»

پدر، چه در سال 1337 که سیدعلی راه قم پیش گرفت و چه در این زمان، مایل نبود پسرش از مشهد دور باشد؛ از او جدا باشد. اگر در آن سال می توانست به زبان آورد و مخالفت کند، اینک نمی توانست با پسر مجتهدش مخالفت کند. از شدت علاقه سیدعلی به قم اطلاع داشت. آیت الله سیدجواد خامنه ای اکنون از عشق کهن خود، مطالعه، هم دور افتاده بود. پسر، از این علقه دیرین آگاه بود و می فهمید که پدر دچار چه عذاب سختی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه