شرح اسم : زندگی نامه آیت الله سیدعلی حسینی خامنه ای (1357ش - 1318ش) صفحه 354

صفحه 354

پدر است. «این یکی از دفعات سه گانه دستگیری من بود که در مهرماه اتفاق افتاد، به طوری که من این ماه را به جای ماه مهر، ماه کین نامیده بودم.»(1)

ساعت 1:45 مأموران به خانه می ریزند. ابتدا با مقاومت بانو خدیجه میردامادی، مادرش، روبه رو می شوند. «من پهلوی پدرم بودم. میهمان داشت... سر ناهار بودیم. آمدند به من خبر دادند که ساواکی ها آمده اند؛ پایین هستند. من آمدم دیدم که با مادرم دارند دعوا می کنند. گویا مادرم دم در به آنها گفته بود که فلانی اینجا نیست و اینها که از مدتی پیش مأمور گذاشته بودند و دیده بودند که من آمده ام توی خانه، قانع نشده بودند، به زور در را باز کرده ... آمده بودند. حالا که من ظاهر شده بودم و می دیدند که من هستم، با مادرم یک و دو می کردند که چرا شما گفتید نیست. مادرم هم سخت به اینها حمله می کرد و البته آن جا من تا دیدم که اینها می خواهند به مادرم اهانت کنند، شدیداً به آنها حمله کردم و گفتم شما حق ندارید با مادرم صحبت کنید.»(2)

مصطفی، پسر چهارساله اش، که با او همراه شده و به خانه پدربزرگ آمده بود، شاهد این بگو مگوها بود؛ مبهوت و وحشت زده. با او خداحافظی کرد و او را به بانو خدیجه سپرد. هنوز از خانه خارج نشده بود که یکی از مأموران ساواک جملات توهین آمیزی در مورد بانو خدیجه گفت. آقای خامنه ای هم جوابش را با وزن بیشتر کف دست آن مأمور گذاشت.

آقای خامنه ای را ساعاتی بعد تحویل لشکر 77 مشهد دادند. در نامه همراه او، به فرمانده لشکر نوشته شده بود که 48 ساعت بدون ملاقات، زندانی باشد و صبح شنبه، چهارم مهر به این ساواک تحویل داده شود.(3) این سومین باری بود که طعم حبس را در زندان ارتش می چشید.

رو در روی شیخان

او را در مقر ساواک به اتاق رئیس سازمان امنیت مشهد بردند. اتاق بزرگ و مجللی بود؛ با اسباب اداری چشم نواز و گرانبها. در انتهای اتاق، شیخان پشت میز بزرگی نشسته


1- همان، ص 45.
2- مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات سیدعلی خامنه ای، شم بازیابی 1226.
3- اسناد ساواک، نامه رئیس ساواک خراسان به فرمانده لشکر 77 مشهد، شم 11879/ه 1، مورخ 2/7/49.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه