شرح اسم : زندگی نامه آیت الله سیدعلی حسینی خامنه ای (1357ش - 1318ش) صفحه 444

صفحه 444

نامه را به سلول های دیگر منتقل کرد و از این طریق حرف هایی که سیدهادی باید در آینده نزدیک به بازجوی ساواک می زد، با دیگران یکسان شد. این دو برادر با این پوشش که قرآن می خوانند، با زبان عربی با یکدیگر تبادل اطلاعات می کردند. سلول هایشان پشت به پشت هم بود. «با صدای بلند با هم حرف می زدیم... چیزی را من به صورت آیه قرآن می گفتم و در واقع سئوال می کردم که فلان چیز چه شد؟ ایشان جواب می داد که مثلاً حل شد.»(1)

این موضوع برای مسئولان زندان و ساواک آشکار نشده بود، تا زمانی که غلامرضا قدسی نژاد در مسجد حجت، هنگام شرکت در مجلس ختم یک دوست، در گفت وگو با یکی از هم نشینان، از قول آقای خامنه ای گفت: «من و برادرم که در زندان ... بودیم حرف های خودمان را به صورت خواندن قرآن... برای یکدیگر می گفتیم و مأموران خیال می کردند که ما قرآن می خوانیم.» یک خودشیرین نیز که به این گفت وگو گوش سپرده بود، آن را کف دست ساواک گذاشت. البته حدود 20 روزی از آزادی آقای خامنه ای می گذشت که این خبر به دستگاه امنیتی رسید.

ریش محسود

این پنجمین زندان آقای خامنه ای بود. غیر از زندان نخست، که در بیرجند دستگیر شد و به مشهد انتقال یافت، در سه زندان بعدی، ریش او را نتراشیدند. اما ستردن ریش، قانون زندان جدید بود. او زمانی متوجه این موضوع شد که چهره یکی از روحانیان زندانی در نگاهش نشست. چنان محاسن او را رُفته بودند که وحشت زده شد. وقتی می خواستند در سال 42 ریش او را بزنند، با دستگاه اصلاح سر و صورت آمده بودند، نه تیغ. می دانست که هفته ای یک روز نوبت این کار است. منتظر رسیدن آن روز نبود، اما از راه رسید. در این اندیشه بود که مقاومت کند یا تسلیم شود. به نتیجه ای نرسید. دست نیازش را به طرف آسمان گرفت و از خدایش خواست او را از این رنج در امان دارد. درهای سلول یکی پس از دیگری باز می شد و زندانی را برای ریش ستردن می بردند. نوبت او شد. در سلول اش را باز کردند. وقتی نگاه مدیر زندان به آقای خامنه ای افتاد، گفت: نه، بمان. در


1- همان، نوار 7، صص 3 تا 5.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه