شرح اسم : زندگی نامه آیت الله سیدعلی حسینی خامنه ای (1357ش - 1318ش) صفحه 48

صفحه 48

بیست سال بعد هم کار کرد. «بعدها آن لباده را من مدتی استفاده کردم از این بَرَک های قدیمی کَت و کلفت بود... تا این که... آن... را... دادیم به یک کس دیگر و خودمان را از شرّش خلاص کردیم... البته اسباب زحمت بود که جلوی بچه ها، یکی با قبای بلند و لباس جور دیگر باشد. طبعاً مقداری حالت انگشت نمایی [پیدا می کرد] ... اما ما با بازی و رفاقت و شیطنت جبران می کردیم؛ نمی گذاشتیم... خیلی سخت بگذرد.»

همکلاسی ها و بچه محل ها او را آشیخ خُردو [کوچک، در گویش خراسانی] صدا می زدند. او بیشتر اوقات تحمل می کرد. سر به زیر می انداخت و رد می شد، اما گاهی هم حوصله کودکانه اش سر می رفت. سفره سفید کتابها را زمین می گذاشت و... می زد و می خورد.

قبای سیدمحمد، سیدعلی و بعدها سیدهادی، اگر سری در باورهای مذهبی پدر داشت، ریشه ای هم به دوران خلع لباس روحانیان، لباس متحدالشکل و تحدیدها و تهدیدهای رضاشاهی دوانده بود. سیدجواد دوست نداشت لباس تحمیلی رضاشاه را به تن فرزندان خود کند.

کلمه های تار

کلاس درس برای سیدعلی، دوست داشتنی، اما دردسرساز بود. او تخته سیاه و معلم را درست نمی دید؛ و نمی دانست چرا؟ این دردسر تا پایان دوره دبستان همراهش بود، تا این که متوجه ضعف چشمهایش شد. «هیچ کس نمی دانست. خودم هم نمی دانستم. فقط می فهمیدم که چیزهایی را درست نمی بینم.»

سیدعلی تا کلاس سوم، شاگردی درس نخوان و بازیگوش بود. درس خواندن برایش بسیار مشکل بود؛ و اگر کوششی از خود نشان می داد، چیزی یاد نمی گرفت. «شاگرد بسیار بی هوش و تنبلی بودم.»

از کلاس چهارم بود که استعداد و توان درک مطلب در او نمایان گردید و خیلی زود به عنوان شاگرد اول مدرسه شناخته شد. سه سال آخر دبستان، سال های سیادت علمی سیدعلی بود. او مبصر مدرسه هم شده بود. در همین سال ها بود که به ریاضی، جغرافی، هندسه و تاریخ علاقه بیشتری نشان داد، اما هندسه و تاریخ را با ذوق بیشتری فرامی گرفت.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه