شرح اسم : زندگی نامه آیت الله سیدعلی حسینی خامنه ای (1357ش - 1318ش) صفحه 91

صفحه 91

کرد. «غفلت کردم که این نان سنگک مال کیست. از بس گرسنه بودم، دست [بردم] و یک تکه کندم و گذاشتم دهانم... وسط جویدن یک دفعه یادم آمد که این نان مال کیست که من دارم می خورم؟»

دهانش از حرکت ایستاد. شاید برخی از هم اتاقی ها راضی نبودند. تکه نان جویده را با حسرت از دهان بیرون آورد و انداخت توی سطل آشغال.

ظهر بی ناهار

در جلسه درس اسفار علامه، شیخ حسین را دید و از موقعیت شکمش پرسید. او نیز همچنان گرسنه بود. پس از پایان درس، به امید از راه رسیدن ناهار، راهی مدرسه حجتیه شدند. در این فکر بودند که در خانه کدام رفیق را بزنند؟ کدام یک پذیرای آنها می شود؟ درباره دوستان میهمان پذیر و میهمان گریز مشورت کردند. اسامی یکی پس از دیگری خط خورد تا این که رسیدند به نام سیدجعفر موسوی اردبیلی. آقاسیدجعفر از دوستان نزدیک به شمار می رفت و سوابق او نشان می داد که از پذیرش دو دوست گرسنه ابایی ندارد. در همین هنگام دیدند که آقاسیدجعفر از در بزرگ مدرسه حجتیه وارد شد. چشمش از دور به سیدعلی و شیخ حسین افتاد. دست تکان داد. نزدیک تر که شد؛ گفت: آمده ام امروز [ناهار] میهمان شما باشم! و ادامه داد: کوکب سلطان را از خانه بیرون کرده ام. به شوخی زنش را کوکب سلطان می خواند. معلوم شد آن زوج هم چیزی برای خوردن نداشتند. سیدجعفر زنش را فرستاده خانه خواهرش و خودش را دعوت کرده که میهمان دوستانش باشد! تا جایی که گرسنگی اجازه می داد خندیدند. «خلاصه سه نفر شدیم. گفتیم بیا سوته دلان گردهم آییم. سه تا گرسنه بی پول. واقعاً درمانده بودیم که چه کار کنیم، اما نگرانی به معنای اضطراب نداشتیم.»

در این بین سیدکمال شیرازی پیدا شد. سیدکمال دوست نزدیک سیدعلی بود. رفقا از سیدعلی خواستند که برود و از او پولی قرض کند. «آمدم پیش آقاسیدکمال و گفتم... مقداری پول داری به ما قرض بدهی؟ احتیاج دارم.»

لابد از دل بزرگ او باخبر بود. سیدکمال دست کرد تو جیبش و حدود 80-70 تومان پول درآورد و گفت هر چه می خواهی بردار. سیدعلی 20 تومان آن را برداشت.(1)


1- مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات سیدعلی خامنه ای، شم بازیابی 1227.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه