- آخرِ مهربانی 1
- اشاره 1
- غیرمستقیم 3
- شادی در خانه 7
- تکمیل ایمان 9
- محاسبۀ روزانه 11
- اسیر که نیاورده ام 13
- توقدم های مرا محکم می کنی 15
- اولین هدیۀ چمران 17
- در برابرم به قامت می ایستاد 19
- در بدترین روزها با هم خوش بودیم 21
- هرطور خودت دوست داری! 23
- فقط غذا! 25
- وسایل مان را کادو می بردیم! 27
- زندگی در یک اطاق کوچک 29
- وسایل زندگی شهید 31
- گامِ اولِ دنیا 33
- تعمیر دستۀ عینک 37
- این نامۀ اعمال من است! 41
- اختلاف دو خانواده را حل کرد 43
- از جنس خاک 45
- حساب سختِ نفس 47
اشاره
آخرِ مهربانی
زانوهای او همیشه خاکی بود، همیشۀ خدا. روزی راز این زانوهای خاکی را از سیدمجتبی پرسیدم. چیزی نگفت. اصرار هم که کردم، فایده نداشت. مجبور شدم خودم تحقیق کنم، ببینم چرا زانوهای سید همیشه خاکی است. بعد از چند روز تحقیق متوجه شدم که او هر روز صبح، مُصِر است که در برابر پدرش زانو بزند و دست های او را ببوسد. در خانه هم همیشه همین طور بود؛ با مادرش، با اعضای خانواده. در خانه دیگر از آن چریک مبارز خبری نبود. آنجا دیگر سراسر جاذبه می شد؛ آخرِ مهربانی.(1)
شهید سیدمجتبی هاشمی
1- . خدا بود و دیگر هیچ نبود، ص71.