ثمینه باغچه بان: خادم فرهنگ و جامعه صفحه 163

صفحه 163

او درباره دوستی اش با ثمینه باغچه بان هم گفت:

"چند سال بعد، وقتی پس از پایان تحصیل به ایران برگشتم و مدرسه فرهاد فعالیت خود را آغاز کرد، من اول مربی کودکستان و بعد مدیر مدرسه شدم. در این هنگام، آقای باغچه بان هم چنان در کار آموزش ناشنوایان کوشا بودند. دوباره به شاگردی آقای باغچه بان در آمدم و با خانواده باغچه بان دوست شدم. ثمینه خانم و خانم لیلی ایمن و من تلاش کردیم برای اینکه در نظام آموزش و پرورش ایران تحولی ایجاد کنیم. کسانی که در دفتر برنامه ریزی آموزش و پرورش بودند، به ما یک اتاق دادند و ما به محض اینکه وقت می کردیم، می رفتیم و می نشستیم به برنامه ریزی و می کوشیدیم در آموزش و پرورش ایران تحول مؤثری انجام دهیم. هیچ چیز لذت بخش تر از این دوستی و حرکت مشترک و خدمت به مردم و پیدا کردن راه هایی برای حل مشکلات آموزش و پرورش ایران برای ما نبود."

در میان سخنان توران میرهادی، ثمینه باغچه بان هم از راه رسید و سخنان خود را درباره کتاب "روشنگر تاریکی ها" چنین آغاز کرد:

"پدر من، زندگی مشکلی داشت. او مشکلاتش را تحمل می کرد، آنها را طبیعی می دانست، می پذیرفت و درباره آ نها سخن نمی گفت. اما اتفاقی در زندگی اش افتاد که سبب شد سرگذشتش را بنویسد. او حاضر نشد بر روی نوشته های کتاب اصلاحی انجام شود، و می گفت "این کتاب فریاد من است، فریاد گوش خراش است و چون حقیقت است می خواهم به همین گوش خراشی بماند." این سرگذشت را ما به مناسبت پنجاهمین سالگرد آموزش ناشنوایان در ایران چاپ کردیم. به این مناسبت یک گردهمایی بین المللی هم برگزار شد و ایران از سوی سازمان ملل متحد، به عنوان مرکز برنامه ریزی و تربیت معلم آموزش کودکان ناشنوا در خاورمیانه و ساحل دریای مدیترانه برگزیده شد. استقبال از کتاب بسیار خوب بود و خیلی زود چاپ اول آن تمام شد. این بود که تصمیم گرفتم آن را تجدید چاپ کنم. به فکر افتادم که گرفتاری هایی که زمان آنها گذشته را حذف کنم. از مجموعه مجله زبان که پدرم منتشر می کرد، مطالبی به کتاب اضافه کردم و بعضی خاطرات خودم و یادداشت های مادرم را هنگام درگیری مسلمانان و

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه