پیک افتخار 17 - هم سرایان غزل عشق صفحه 19

صفحه 19

بیدارش کنم یا نه؟ لیوان آب را جلوی صورتش گرفتم و گفتم: «محمودآقا ! آب آوردم.»

پلک هایش را آرام باز کرد. چشم هایش قرمز بود. نفس عمیقی کشید و گفت: «خیلی وقته خوابیدم؟»

گفتم: «می بخشی که بیدارت کردم، نه فقط به اندازه ی یک آب آوردن.»

خندید و لیوان آب را برداشت و نوشید و گفت: «ببخشید زحمت دادم. اگه خدا بخواهد بعد از این ماموریت بر می گردم.»

بعد در را باز کرد و رفت.(1)

بهانه گیری

دختر کوچکم خیلی بهانه گیری می کرد. هر چه کردم آرام نمی شد.

خودم هم دلشوره داشتم، نگران حسن بودم. دخترم گریه


1- همسر شهید محمود ایزدی
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه