- اشاره 1
- قولش قول بود! 2
- در هوای بارانی 3
- مفقود الاثر 4
- داماد خدا 6
- راضی باش! 6
- ذبیح الله 7
- اختلاف 9
- چهاردهمی 10
- میثم 12
- استفاده از فرصت 15
- اجر تلاش 16
- مدل جبهه ای 17
- شدت خستگی 18
- بهانه گیری 19
- جراحی 20
- مطب دکتر 21
- پدر احساساتی 22
- ازدواج به خاطر خدا 26
- زندگی در جاهای مختلف 27
- کفش 29
- کربلا کجاست؟ 30
- مثل همه مردم 31
- آرزو 32
- صف 33
- راز سلامتی 35
- جبهه واجب تر است 36
- انگشتر عقیق 37
- نذر 40
بیدارش کنم یا نه؟ لیوان آب را جلوی صورتش گرفتم و گفتم: «محمودآقا ! آب آوردم.»
پلک هایش را آرام باز کرد. چشم هایش قرمز بود. نفس عمیقی کشید و گفت: «خیلی وقته خوابیدم؟»
گفتم: «می بخشی که بیدارت کردم، نه فقط به اندازه ی یک آب آوردن.»
خندید و لیوان آب را برداشت و نوشید و گفت: «ببخشید زحمت دادم. اگه خدا بخواهد بعد از این ماموریت بر می گردم.»
بعد در را باز کرد و رفت.(1)
بهانه گیری
دختر کوچکم خیلی بهانه گیری می کرد. هر چه کردم آرام نمی شد.
خودم هم دلشوره داشتم، نگران حسن بودم. دخترم گریه
1- همسر شهید محمود ایزدی