- اشاره 1
- قولش قول بود! 2
- در هوای بارانی 3
- مفقود الاثر 4
- راضی باش! 6
- داماد خدا 6
- ذبیح الله 7
- اختلاف 9
- چهاردهمی 10
- میثم 12
- استفاده از فرصت 15
- اجر تلاش 16
- مدل جبهه ای 17
- شدت خستگی 18
- بهانه گیری 19
- جراحی 20
- مطب دکتر 21
- پدر احساساتی 22
- ازدواج به خاطر خدا 26
- زندگی در جاهای مختلف 27
- کفش 29
- کربلا کجاست؟ 30
- مثل همه مردم 31
- آرزو 32
- صف 33
- راز سلامتی 35
- جبهه واجب تر است 36
- انگشتر عقیق 37
- نذر 40
می کرد و می گفت: «برویم حرم. بابا آمده حرم.»
چاره ای نداشتم، او را برداشتم و به حرم رفتم. سه روزی می شد که به خاطر بهانه گیری دخترم وضع ما همین طور بود. بعدازظهر روز سوم یکی از اقوام به خانه مان آمد و گفت: « علیمردانی زخمی شده.»
دیگر مطمئن بودم که حسن شهید شده. بعدها متوجه شدم همزمان با بهانه گیری دخترم پیکر شهید را به مشهد منتقل کرده اند و ما بی خبر بودیم. (1)
جراحی
یکی دو تا نبودند. بدجایی هم بودند؛ ترکش ها را می گویم. توی سرش جا خوش کرده بودند.
1- همسر شهد حسن علیمردانی