- اشاره 1
- قولش قول بود! 2
- در هوای بارانی 3
- مفقود الاثر 4
- راضی باش! 6
- داماد خدا 6
- ذبیح الله 7
- اختلاف 9
- چهاردهمی 10
- میثم 12
- استفاده از فرصت 15
- اجر تلاش 16
- مدل جبهه ای 17
- شدت خستگی 18
- بهانه گیری 19
- جراحی 20
- مطب دکتر 21
- پدر احساساتی 22
- ازدواج به خاطر خدا 26
- زندگی در جاهای مختلف 27
- کفش 29
- کربلا کجاست؟ 30
- مثل همه مردم 31
- آرزو 32
- صف 33
- راز سلامتی 35
- جبهه واجب تر است 36
- انگشتر عقیق 37
- نذر 40
ویزیت می گرفت. در مطبش روی یک تکه مقوا با خط زیبایی نوشته بود : «حداکثر ویزیت 300 ریال اما شما نسبت به توان تان می توانید پرداخت کنید! »
شبانه روز خود را وقف مردم می کرد. گاهی شب ها خستگی مفرط را
که در چهره اش می دیدم و برای اینکه استراحت کند، تلفن را قطع می کردم اما وقتی از این ماجرا باخبر می شد به شدت گله می کرد.
یک بار گفت: «من قسم خورده ام در خدمت مردم باشم و آن موقع که قسم یاد کردم، ساعتی را برای انجام این کار تعیین نکردم.»(1)
پدر احساساتی
دخترم لیلا در روز تاسوعا به دنیا آمد. ده روز بعد از تولدش مهدی زنگ زد. این ده روز
1- همسر شهید دکتر محمد علی فیاض بخش