- اشاره 1
- قولش قول بود! 2
- در هوای بارانی 3
- مفقود الاثر 4
- داماد خدا 6
- راضی باش! 6
- ذبیح الله 7
- اختلاف 9
- چهاردهمی 10
- میثم 12
- استفاده از فرصت 15
- اجر تلاش 16
- مدل جبهه ای 17
- شدت خستگی 18
- بهانه گیری 19
- جراحی 20
- مطب دکتر 21
- پدر احساساتی 22
- ازدواج به خاطر خدا 26
- زندگی در جاهای مختلف 27
- کفش 29
- کربلا کجاست؟ 30
- مثل همه مردم 31
- آرزو 32
- صف 33
- راز سلامتی 35
- جبهه واجب تر است 36
- انگشتر عقیق 37
- نذر 40
نمی شوی؟» می خندید، حرف تو حرف می آورد و چیزی نمی گفت.
شب تولد مصطفی رازش را به من گفت: «کنار خانه خدا، از او چند چیز خواستم: اول: تو را، بعد: دو پسر از تو تا خونم باقی بماند، بعد هم اینکه اگر قرار است بروم زخمی یا اسیر نشوم.(1)»
جبهه واجب تر است
یکی از همسایه ها گفته بود آقای برونسی از زن و بچه اش سیر شده که می رود جبهه و پیش آنها نمی ماند؛ حرفش در دلم سنگینی می کرد. وقتی عبدالحسین آمد موضوع را به او گفتم شهید برونسی با خنده گفت: «باید یک صندلی در کوچه بگذارم و همسایه ها را جمع کنم و بگویم
1- به نقل از سرکار خانم ژیلا بدیهیان همسر شهید محمد ابراهیم همت