- اشاره 1
- قولش قول بود! 2
- در هوای بارانی 3
- مفقود الاثر 4
- راضی باش! 6
- داماد خدا 6
- ذبیح الله 7
- اختلاف 9
- چهاردهمی 10
- میثم 12
- استفاده از فرصت 15
- اجر تلاش 16
- مدل جبهه ای 17
- شدت خستگی 18
- بهانه گیری 19
- جراحی 20
- مطب دکتر 21
- پدر احساساتی 22
- ازدواج به خاطر خدا 26
- زندگی در جاهای مختلف 27
- کفش 29
- کربلا کجاست؟ 30
- مثل همه مردم 31
- آرزو 32
- صف 33
- راز سلامتی 35
- جبهه واجب تر است 36
- انگشتر عقیق 37
- نذر 40
شهردار. می گفت: «آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟ نمیاد یه سری بهمون بزنه، ببیند چه می کشیم.»
آقا مهدی گفت: «خیلی خب پدرجان، اشکال نداره شما یه بیل به ما بده، درستش می کنیم؟»
پیرمرد گفت: «برید بابا بیلم کجا بود.»
از یکی از همسایه ها بیل گرفتیم و تا نزدیکی های اذان صبح توی کوچه آبراه می کندیم.(1)
مفقود الاثر
آمده بود مرخصی. سرنماز بود که صدای آخ شنیدم. نمازش تمام شد، پرسیدم : «چی شد؟»
گفت: «چیزی نیست.»
1- به نقل از سرکار خانم صفیه مدرس همسر شهید مهدی باکری