پیک افتخار 17 - هم سرایان غزل عشق صفحه 4

صفحه 4

شهردار. می گفت: «آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟ نمیاد یه سری بهمون بزنه، ببیند چه می کشیم.»

آقا مهدی گفت: «خیلی خب پدرجان، اشکال نداره شما یه بیل به ما بده، درستش می کنیم؟»

پیرمرد گفت: «برید بابا بیلم کجا بود.»

از یکی از همسایه ها بیل گرفتیم و تا نزدیکی های اذان صبح توی کوچه آبراه می کندیم.(1)

مفقود الاثر

آمده بود مرخصی. سرنماز بود که صدای آخ شنیدم. نمازش تمام شد، پرسیدم : «چی شد؟»

گفت: «چیزی نیست.»


1- به نقل از سرکار خانم صفیه مدرس همسر شهید مهدی باکری
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه