پیک افتخار 17 - هم سرایان غزل عشق صفحه 7

صفحه 7

می زند، حتما باید نقصی داشته باشم که شهید نمی شوم، نکند شما راضی نیستی.»

آن روز به هر زحمتی بود از زیر بار جواب سوالش فرار کردم.

دوباره موقع رفتن به منطقه بود؛ زمان خداحافظی به من گفت: «دعا کن شهید بشم، ناراضی هم نباش!»

این حرف محمدرضا خیلی بر من اثر کرد؛ نمی توانستم دلم را راضی کنم و شهادتش را بخواهم، اما گفتم: «خدایا هرچه که صلاح است برای او مقدر کن.»

... و برای همیشه رفت.(1)

ذبیح الله

از جبهه آمده بود و حسابی با بچه ها گرم گرفته بود. صدایی شنیده شد. «حسن لهروی»


1- همسر شهید محمد رضا نظافت
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه