- اشاره 1
- قولش قول بود! 2
- در هوای بارانی 3
- مفقود الاثر 4
- راضی باش! 6
- داماد خدا 6
- ذبیح الله 7
- اختلاف 9
- چهاردهمی 10
- میثم 12
- استفاده از فرصت 15
- اجر تلاش 16
- مدل جبهه ای 17
- شدت خستگی 18
- بهانه گیری 19
- جراحی 20
- مطب دکتر 21
- پدر احساساتی 22
- ازدواج به خاطر خدا 26
- زندگی در جاهای مختلف 27
- کفش 29
- کربلا کجاست؟ 30
- مثل همه مردم 31
- آرزو 32
- صف 33
- راز سلامتی 35
- جبهه واجب تر است 36
- انگشتر عقیق 37
- نذر 40
می زند، حتما باید نقصی داشته باشم که شهید نمی شوم، نکند شما راضی نیستی.»
آن روز به هر زحمتی بود از زیر بار جواب سوالش فرار کردم.
دوباره موقع رفتن به منطقه بود؛ زمان خداحافظی به من گفت: «دعا کن شهید بشم، ناراضی هم نباش!»
این حرف محمدرضا خیلی بر من اثر کرد؛ نمی توانستم دلم را راضی کنم و شهادتش را بخواهم، اما گفتم: «خدایا هرچه که صلاح است برای او مقدر کن.»
... و برای همیشه رفت.(1)
ذبیح الله
از جبهه آمده بود و حسابی با بچه ها گرم گرفته بود. صدایی شنیده شد. «حسن لهروی»
1- همسر شهید محمد رضا نظافت