فصل اول: یاد ایام
***
تبریز مرا راحت جان خواهد بود
پیوسته مرا ورد زبان خواهد بود
تا درنکشم آب «چرنداب» و «گجیل»
سُرخاب ز چشم من روان خواهد بود - کمال الدین خجندی-
فکر نمیکردم یک روز به تبریز برگردم و توی خیابانها و کوچه پسکوچههایش پرسه بزنم. این روزها باز در این شهر برف میبارد، اما برف و کولاک دههی سی و چهل کجا و زمستان این روزها کجا! با این وجود احساسی شبیه به حس خویشاوندی با زمستان و برف دارم و با همهی آدمبرفیهایی که من و بچههای دنیا ساختهایم، نسبت دارم. هنوز هم خیابانها تا نام آذربایجان و تبریز به میان میآید، برف و سرما به ذهنشان میرسد و این پُربیراه نیست. یادم باشد به برف و کولاک برگردم. قیافه شهر عوض شده و بعد از گذشت سی و سه سال خیلی چیزها تغییر کرده است. آخرین