- روز غفور 1
- فصل یک: نقاشی و والیبال 1
- هدیه ای برای فرماندار 4
- پاوه ی جنگ زده 18
- فصل دو: روستایی نزدیک پاوه 20
- شمشیر دودم 20
- تفنگ کالیبر پنجاه 24
- عیار متفاوت! 33
- سفر به پاوه 37
- پیکان مدل 60 40
- فصل سه: شخصی مسافرکش 40
- تهران بیمارستان بوعلی 45
- وظیفه ی فرشته 50
- هتل سمینار 54
- فصل چهار: اسکورت دشمن 59
- دشمن بامعرفت 59
- فرماندار ژیگولو 67
- محافظین داوطلب 77
- باینگان و صیاد 84
- پیغام شفاهی 89
- فصل پنج: زندگی کردن نیازی به اسلحه ندارد! 89
- بخشنامه ی مصلحتی 95
- مردی و مردانگی 111
- بلندی های مره سو 117
- نقاش پاوه 123
- فصل شش: فرمانداری با گرمکن ورزشی 123
- جاده ی مرگ 129
- تیپ ویژهی شهدا 138
- نوجوان عیالوار 144
- رونمایی تابلوی نقاشی غفور 149
مردی و مردانگی
- میگفتند، پل دوآب درگیری شده و از جناب فرماندار و چند نفر دیگر از نیروها خبری نیست. من پرسیدم، فرماندار رفته است بجنگد؟ گفتند: همیشه پیشقراول است. گفتم: این دیگر رسم روزگار نبوده. گفتند: فرماندار، فرمانده سپاه هم هست. من حیرتزده گفتم: فرمانده نظامی باید دوره دیده باشد! این بندهی خدا دوره دیده بود؟ گفتند: اول سپاهی بوده بعد فرماندار شده. من که داشتم شاخ در میآوردم پرسیدم، با آن سر و تیپ، با آن لندوور صفر کیلومتر! آقای جلالی خندید و گفت: این یکی با همه فرق دارد. باید بودی و میدیدی! عملیات باینگان را خودش رفت. خطرناک بود، ما میدانستیم خطر در کمین است، خودش هم میدانست، آنجا حلوا خیر نمیکنند ولی راضی نشد بماند. او رفت و ما هم مجبور شدیم برویم. با این کارهایش به