- فصل یک: نقاشی و والیبال 1
- روز غفور 1
- هدیه ای برای فرماندار 4
- پاوه ی جنگ زده 18
- شمشیر دودم 20
- فصل دو: روستایی نزدیک پاوه 20
- تفنگ کالیبر پنجاه 24
- عیار متفاوت! 33
- سفر به پاوه 37
- فصل سه: شخصی مسافرکش 40
- پیکان مدل 60 40
- تهران بیمارستان بوعلی 45
- وظیفه ی فرشته 50
- هتل سمینار 54
- فصل چهار: اسکورت دشمن 59
- دشمن بامعرفت 59
- فرماندار ژیگولو 67
- محافظین داوطلب 77
- باینگان و صیاد 84
- پیغام شفاهی 89
- فصل پنج: زندگی کردن نیازی به اسلحه ندارد! 89
- بخشنامه ی مصلحتی 95
- مردی و مردانگی 111
- بلندی های مره سو 117
- نقاش پاوه 123
- فصل شش: فرمانداری با گرمکن ورزشی 123
- جاده ی مرگ 129
- تیپ ویژهی شهدا 138
- نوجوان عیالوار 144
- رونمایی تابلوی نقاشی غفور 149
پاوه ی جنگ زده
آن روزها آب، برق و تلفن شهر قطع بود. مواد غذایی کمیاب و اجساد کشتهها زیاد بود؛ کنار خیابان افتاده بودند و نمیشد جمعشان کرد. فقط دو جا مانده بود. پاسگاه ژاندارمری غرب شهر و خانهی پاسداران در مرکز. پاسگاه ساختمانی محکم با دو برج بلند داشت و پایین کوه قرار داشت، طوریکه بر منطقه مسلط بود. بین پاسگاه و خانهی پاسداران جنگلی پر درخت بود. برای رسیدن به خانهی پاسداران باید از جنگل میگذشتند. جنگلی که پشت هر درختش ممکن بود یک مرد مسلح کمین کرده باشد. اهالی وحشتزده و بیپناه پاوه به خانهی پاسداران رفته بودند. فوزیهی شیردل تنها بهیار بیمارستان پاوه تیر خورده بود. ساعتها بود از درد ناله میکرد. مصیبت وقتی به اوج خودش رسید که یکی از هلیکوپترها را زدند؛ آمده بود مجروح