نقاش پاوه صفحه 24

صفحه 24

تفنگ کالیبر پنجاه

پاوه کمی آرام گرفته بود و مردم احساس امنیت میکردند. احساس رضایت در چهرههایشان موج میزد. حضور ناصر کاظمی در فرمانداری و فرماندهی سپاه پاوه، به آنها اطمینان خاطر میداد. هر وقت با او روبهرو میشدند با لبخند بدرقهاش میکردند. خنده برگشته بود به پاوه! مردم به راحتی در خیابانها رفت و آمد میکردند. مغازهها کموبیش فعال شده بودند. مردها، عصرها کنار پیادهرو مینشستند و با هم گپ میزدند. رسمی که انگار سالها به فراموشی سپرده شده بود. شاید نشستن و گپزدن چندان مهم نبود، مهم حس امنیتی بود که برقرار شده بود.

فرماندار و فرماندهی سپاه هم توی دفترش بند نمیشد. گاهی وقتها کنار پیادهرو یا جلوی مغازهای توی جمع اهالی شرکت میکرد؛ کنارشان

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه