نقاش پاوه صفحه 33

صفحه 33

عیار متفاوت!

میدانگاهی جلوی خانهی صلاحالدین همان بود که سی و چند سال پیش بوده. درختها تناورتر شده بودند. حوض آب هم سرجایش بود. البته معلوم بود که بهش رسیدهاند. شیر آبی هم بالای سر حوض بود. پسربچهای آمد از آن آب خورد. اینجا و آنجا نیمکت هم گذاشته بودند. ما روی یکی از همین نیمکتها نشستیم. صلاحالدین به پشتبام خانهاش اشاره کرد و گفت: وقتی از بالای جاده تیر انداختن یکی از بزهای من روی پشتبام بود. پرت شد پایین. من فکر کردم تیر خورده. رفتم بالای سرش، دیدم نه تیر نخورده. بلند شد لنگانلنگان رفت طرف طویله. ترسیده بود. دو، سه روز بعد دیگر لنگ هم نمیزد.

روژان پرسید: وقتی تیراندازی کردند شما فکر کردید چه اتفاقی افتاده.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه