- فصل یک: نقاشی و والیبال 1
- روز غفور 1
- هدیه ای برای فرماندار 4
- پاوه ی جنگ زده 18
- شمشیر دودم 20
- فصل دو: روستایی نزدیک پاوه 20
- تفنگ کالیبر پنجاه 24
- عیار متفاوت! 33
- سفر به پاوه 37
- پیکان مدل 60 40
- فصل سه: شخصی مسافرکش 40
- تهران بیمارستان بوعلی 45
- وظیفه ی فرشته 50
- هتل سمینار 54
- فصل چهار: اسکورت دشمن 59
- دشمن بامعرفت 59
- فرماندار ژیگولو 67
- محافظین داوطلب 77
- باینگان و صیاد 84
- پیغام شفاهی 89
- فصل پنج: زندگی کردن نیازی به اسلحه ندارد! 89
- بخشنامه ی مصلحتی 95
- مردی و مردانگی 111
- بلندی های مره سو 117
- نقاش پاوه 123
- فصل شش: فرمانداری با گرمکن ورزشی 123
- جاده ی مرگ 129
- تیپ ویژهی شهدا 138
- نوجوان عیالوار 144
- رونمایی تابلوی نقاشی غفور 149
فرماندار ژیگولو
اظهارنظر یکی در مورد دیگری میتواند هم معرف گوینده باشد و هم معرف کسی که دربارهی او حرف میزنند. محمد بروجردی به عنوان نیروی تأثیرگذار سپاه، به خصوص در کردستان، نظرش را دربارهی ناصر کاظمی مفصل گفته است. اینکه در چه تاریخی و کجا این حرفها را زده مهم نیست. مهم صداقت در این گفتار است. میتوان به جرئت گفت که این حرفها تعارف نبوده. بروجردی بر اساس اعتقاداتش عمل میکرده و با کسی هم تعارف نداشته. بنابراین حرفهای او میتواند دربارهی شناخت ما مؤثر باشد.
- من مسئول پادگان ولی عصر(عج) بودم و ناصر کاظمی در پادگان سعدآباد آموزش میدید. من اول پروندهاش را خواندم و بعد با خودش ملاقات کردم.