مهاجر : شهید محمد حسن ابراهیمی به روایت همسر صفحه 6

صفحه 6

بوشهر و همان جا ماندگار شدیم. سال اول راهنمایی را توی کازرون خواندم. از دوم راهنمایی دیگر بوشهر بودیم.

پدر و مادرم مذهبی بودند

پدر و مادرم مذهبی بودند. خیلی از مسایل را از همان بچگی یادمان داده بودند. با این که آن زمان هنوز خیلی ها حجاب نمی پوشیدند، من از سوم دبستان چادر سرم می کردم. عموهایم همیشه می گفتند نباید لباس کوتاه بپوشیم. یکی شان که الان نماینده آبادان توی مجلس است، همیشه برایم کتاب می آورد. کتاب هایی در مورد حجاب. توی فامیل ما فقط عموی پدرم روحانی بود، اما بابا خیلی به روحانیان علاقه داشت. هر وقت یک روحانی از قم می آمد بوشهر برای تبلیغ، بابا می آوردش خانه خودمان بماند. علاقه بابا روی ما هم تاثیر گذاشت.

بعد از دیپلم، تربیت معلم بوشهر رشته آموزش ابتدایی قبول شدم. بچه ها را خیلی دوست داشتم. محل خدمتم افتاد بندر دیر. چهار سال آن جا معلم دبستان بودم. بعد دوباره کنکور کاردانی به کارشناسی دادم و لیسانس آموزش ابتدایی قبول شدم و برگشتم بوشهر. دو سه سالی توی آموزش و پرورش کار می کردم.

محمد حسن اهل بوشهر بود، اما خانواده اش

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه