ستارگان حرم: اختران حریم معصومه (س) - 24 صفحه 54

صفحه 54

در تابستان یکی از سال ها از سوی برخی بستگان پیشنهاد شد که به مشهد مقدّس برای زیارت بارگاه حضرت امام رضا علیه السلام برویم. به محضر آیهاللّه قاضی زاهدی برای استخاره رفتم، ایشان بعد از گشودن قرآن فرمود: زیارت رفتن مانعی ندارد و خوب است ولی مراقب باش در این سفر به تو تهمتی زده می شود، چون اصل استخاره مثبت بود تصمیم گرفتم که به این سفر زیارتی بروم ولی از موضوع اتّهام نگران بودم. بعد از چند روز اقامت در مشهد، یادم آمد که مادرم انگشتری طلا با عیاری نسبتاً معمولی به من داده بود و من آن را با خود آورده بودم. به فکرم رسیّد آن را به بازار ببرم و بفروشم. شخصی طالب آن شد و خواست به بهایی بالاتر آن را بخرد ولی می گفت: باید بگویی آن را از کجا آورده ای؟ هرچه می گفتم: به مادرم تعلّق دارد باور نمی کرد. تا این که مقرر شد به منزل ما، در مشهد بیاید و از اهل خانه واقعیت امر را جویا گردد و در غیر این صورت مرا تحویل نیروی انتظامی دهد. همراهان و فامیل ها ادعایم را تأیید کردند و او هم باور نمود ولی انگشتر را به بهایی کمتر خرید که البته شگرد او چنین بود که تهدید کند و بعد بهاء را پایین آورد و من که از این اتهام نجات یافته بودم دیگر اعتراضی نکردم و بعدها صحت آن استخاره را متوجه شدم.

فرد دیگری نقل کرده است:

می خواستم ازدواج کنم و برای استخاره به منزل آیهاللّه حاج آقا علی زاهدی رفتم و منظور خود را مطرح کردم. استخاره ای کرد و گفت: آن چه در نظر داری موقّت و زودگذر است و نفعش در مدتی اندک به پایان می رسد، به حقیقت موضوع توجه نکردم. زیرا ظاهر موضوع مرا خیلی جلب کرده بود و در هر حال ازدواج کردم. یکی دو ماه که گذشت مشخص گردید همسرم به بیماری سرطان مبتلاست و یک سال از پیوند

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه