ستارگان حرم: اختران حریم معصومه (س) - 30 صفحه 195

صفحه 195

را خواندم. حضور ما در مسجد و پای منبر وعاظ و ارتباط با آنان و عشق و علاقه ما به کتاب های دینی نام ما را بیشتر بر سر زبان ها انداخته بود. (1)

ثبات قدم

در همان دورانی که آشنایان آگاه می شوند که مراد علی قصد نجف دارد، فامیل های شیخی می کوشند او را به کرمان بکشانند.

حاج محمد دوانی که از تجار آبادان و حجره اش در خیابان امیری بود، وقتی شنید من می خواهم به نجف بروم و طلبه شوم، پیغام داد که اگر فلانی می خواهد برود نجف، برود کرمان نزد سرکار آقا (2) و من تعهد می کنم که همه هزینه ها و مخارج او را بپردازم.ولی نپذیرفتم و گفتم: من اصولی هستم و می خواهم بروم نجف، پیش آیت اﷲ اصفهانی.

مرحوم سید ناصر قدسی بهبهانی، مالک پاساژ قدسی، و از مؤمنان سرشناس مسجد و حامیان حاج شیخ عبدالرسول قائمی، شنیده بود من آماده و عازم نجفم. در مسجد مرا دید و در حضور چند نفر گفت: کار بسیار خوبی کرده ای که می خواهی طلبه شوی و بروی نجف.

من طوماری با امضای صدها نفر آماده کرده ام که بفرستم نجف، بلکه آیت اﷲ اصفهانی، اجازه رسمی بدهد که آقا شیخ عبدالرسول قائمی اصفهانی در آبادان به عنوان امام جماعت دایم بماند، و گرنه بعد از ماه صفر می رود اصفهان و بار دیگر، ما در آبادان کسی را نداریم.

این طومار را در نجف، تحویل آقا شیخ فضل اﷲ بهبهانی بده؛ من در نامه خودم سفارش شما را هم به آیت اﷲ اصفهانی کرده ام که این بچه از شیخی گری برگشته و برای تحصیل علوم دینی به نجف آمده است. آن طومار و نامه را هم چند روز بعد آوردند و به من دادند. (3)


1- . نقد عمر، ج1، صص70-71.
2- . شیخیه کرمان، به رؤسای خود «سرکارآقا» می گویند و به این لفظ، دل خوشی دارند. آن موقع زین العابدین خان رئیس وقت شیخیه کرمان تازه درگذشته بود و پسرش ابوالقاسم خان، رئیس شیخیه بود.
3- . نقد عمر، ج1، ص72.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه