ستارگان حرم: اختران حریم معصومه (س) - 32 صفحه 104

صفحه 104

می کرد. آدم بدی نبود. می گفت: من با شما کاری ندارم ولی خوب می فهمم که شما همه حرف ها را می زنید، منتهی مثل کپسول به خورد مردم می دهید. این عین تعبیرش بود. بعد گفت: فقط خواهش می کنم همین طوری ادامه بدهید و این کپسول را باز نکنید اگر در کپسول باز شود، هم شما اذیت می شوید و هم من به دردسر می افتم، چون من مأمورم و مجبورم گزارش بکنم. من هم در اینجا به توصیه او عمل کردم.

هم چنین مدت ها هر هفته، پنجشنبه و جمعه را به تهران می رفتم و در مسجد بامنار و مسجد سید نصرالدین در خیابان خیام، جلسه درس اعتقادات داشتم. البته مسائل فقهی و اخلاقی نیز می گفتم و به مسائل روز هم اشاره داشتم. در یک جلسه به قول آن رئیس شهربانی، مختصری در کپسول را باز کردم، جلسه که تمام شد همان شب به قم آمدم. صبح شنبه دیدم مأمور ساواک در می زند. خیلی مؤدبانه گفت: فردا ساعت هشت صبح تشریف بیاورید به اداره آگاهی... فردا به آن جا رفتم مرا به اتاق تاریک بردند، چند ساعت همین طور نشستم. بعد گفتند امروز بازپرس نیست، برو فردا بیا. چند دفعه همین طور رفتم و آمدم در نهایت... از من تعهد گرفتند که دیگر برخلاف مصالح کشور و امنیت حرفی نزنم، سپس به منزل برگشتم».(1)

چگونگی ارتباط و آشنایی با امام خمینی

آیت اﷲ عراقچی مدتی در بیت حضرت امام حضور و همکاری داشت و یکی از اعضای دفتر ایشان محسوب می شد. او درباره چگونگی آشنایی با امام خمینی چنین می گوید:

در سال 1324ش. که به قم آمدم، روزی در حیاط مدرسه فیضیه با دوستم آقای سید محمدباقر موسوی همدانی (مترجم تفسیر المیزان) قدم می زدیم... ناگهان متوجه شدم سید بزرگواری و نورانی، آن طرف حیاط با چند نفر مشغول بحث و گفتگو هستند. از آقای موسوی پرسیدم: این آقا کیست؟ گفت: ایشان حاج آقا روح اﷲ خمینی


1- . همان، صص 282 و 283.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه