ابوطالب علیه السلام اول من اسلم ولکن لم یظهر اسلامه الا حین موته صفحه 17

صفحه 17

کرد، و فرزند او علی(علیه السلام) نیز چون ایمان خالص و کاملی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) داشت، راضی بود که جان خود را فدای آن حضرت نماید، چنان که در قصّه ی لیله المبیت چنین کرد (فسلام الله علی والدٍ و ما ولد).

دفاع ابوطالب از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم)

قرطبی در تفسیر خود، ص406 گوید: اهل سیره و تاریخ نوشته اند: روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) داخل مسجدالحرام شد و چون وارد نماز گردید، ابوجهل ملعون به مشرکین گفت: کدامیک از شما نماز او را فاسد می کند؟ پس ابن زُبعری برخاست و مقداری شکم به ی حیوان همراه با خون را آورد و بر سر و صورت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) ریخت، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نماز خود را قطع نمود و نزد ابوطالب آمد و فرمود: ای عمو! می بینی با من چه کرده اند؟! و ابوطالب(علیه السلام) ناراحت شد و گفت: چه کسی با تو چنین کرد؟ فرمود: عبدالله بن زُبعری.

پس ابوطالب(علیه السلام) برخاست و شمشیر خود را بر شانه گذارد و نزد مشرکین قریش آمد، و آنان به او احترام کردند و مقابل او به پا خاستند، و ابوطالب(علیه السلام) به آنان فرمود: به خدا سوگند اگر یکی از شما از جای خود بلند شود، با این شمشیر او را می زنم، پس همه آنان نشستند و ابوطالب نزدیک آمد، و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: عزیزم کدامیک از این ها به تو جسارت کرد؟ و آن حضرت فرمود: عبدالله زُبعری.

پس ابوطالب(علیه السلام) همان عمل را بر سر آنان آورد و صورت ها و لباس های آنان را آلوده نمود و آنان را سخت ملامت کرد.(1)

علامه امینی سپس گوید: قضیّه فوق در کتاب های اهل سنّت فراوان نقل شده و آنان این قصّه را به بازی گرفته اند، و به آن توجه نمی کنند، و ما در بخش آیات مربوط به ابوطالب به آن اشاره می کنیم.

سپس علامه امینی گوید: در تاریخ محمدبن اسحاق[که معتبرترین تاریخ آنان است] آمده که گوید: هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) [با نزول آیه «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ»(2) دعوت خود را بین مشرکین علنی و عمومی نمود، آنان برخورد تندی با او نکردند، و چون نام بت های آنان را به میان آورد و از آنها بدگویی کرد، و پرستش بت ها را سفیهانه دانست، مشرکین تاب نیاوردند، و همگی بر علیه او قیام کردند و با او دشمنی نمودند، جز تعداد کمی که در باطن مسلمان شده بودند، و در این مدّت ابوطالب(علیه السلام) از آن حضرت حمایت می کرد و آزار مشرکین را از او دفع می نمود.

تا این که مشرکین قریش به ابوطالب(علیه السلام) گفتند: فرزند برادر شما به خدایان ما توهین می کند و ... و ابوطالب نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و گفت: ای فرزند برادر! قریش می گویند: ما تحمّل توهین به خدایان خود را نداریم و ...


1- - الغدیر، ج7/358.
2- - حجر/95-94.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه