- مقدمه 1
- روزگار امامت آن حضرت 2
- مواد صلحنامه 3
- نصیحت از سر اخلاص 5
- شناخت هدایت 5
- فاصله میان حق و باطل 5
- چهل حدیث 5
- آزادی و اختیار انسان 6
- تقوا 6
- زهد و حلم و درستی 6
- مشورت مایه رشد و هدایت 7
- خلیفه به حق 7
- حقیقت کرم و دنائت 7
- رفیق شناسی 8
- کار با توکل 8
- بدتر از ننگ و زبونی 8
- لئامت و پستی 8
- آثار رفت و آمد در مسجد 9
- اعتماد به مقدرات الهی 9
- خویشاوند و بیگانه واقعی 9
- عاقل خیرخواه 10
- تزکیه در پرتو عبادت 10
- بهترین چشم و گوش و دل 10
- ارزش دادن به آثار عبادت 11
- امید و پشتکار 11
- نشانه های مکارم اخلاق 11
- عوامل هلاکت آدمی 12
- پرهیز از تملق و بدگویی 12
- شستشوی دستها قبل و بعد از غذا 13
- دنیا، سرای عمل 13
- تقوا و تفکر 13
- نقش عقل، همت و دین 14
- عقاب و ثواب مضاعف 14
- همراهی با مردم 14
- روی آوردن به چه کسی؟ 15
- علی، دروازه ایمان 15
- عقل و جهل 15
- تعلیم و تعلم 15
- نیکی و پرسش 16
- اول سلام، آن گاه کلام 16
- حق اهل بیت 16
- فراگیری و کتابت دانش 17
- دعای مستجاب 17
- عبادت و پرستش 17
مقدمه
امام حسن (علیه السلام)، اوّلین فرزند امام علی و فاطمه زهرا (علیهما السلام)، در نیمه ماه رمضان سال دوم یا سوم هجری در شهر مدینه به دنیا آمد و بعد از شهادت امام علی (علیه السلام) شش ماه حکومت کرد و در سال پنجاه هجری، به وسیله زهری که همسرش جعده به دستور معاویه به او خوراند، در 48 سالگی به شهادت رسید.
مزار شریفش در قبرستان بقیع، در کنار سه امام معصوم دیگر، زیارتگاه خیل شیفتگان آن حضرت است.
جلال الدین سیوطی در کتاب «تاریخ الخلفاء» می نویسد: «امام حسن در سال سوّم هجرت به دنیا آمد و شبیه ترین شخص به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بود، در روز هفتم تولّدش، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گوسفندی را برای او عقیقه کرد و موی سرش را تراشید و هم وزن آن را نقره صدقه داد.
او یکی از پنج نفر اهل کساء است.
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: پروردگارا! من او را دوست می دارم پس او را دوست داشته باش.
و فرمود: حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت اند.
ابن عبّاس گفت: حسن بر دوش پیامبر سوار بود، شخصی به آن حضرت گفت: ای پسر! خوب مرکبی را سوار شده ای! پیامبر فرمود: بلکه او خوب راکبی است.»امام مجتبی (علیه السلام) شخصیّتی آرام، با وقار، متین، بخشنده و مورد توجّه مردم بود.
به فقیران و بینوایان رسیدگی می نمود و بیش از حدّ در خواست آنها به آنان کمک می کرد تا زندگی شان تأمین گردد، زیرا روا نمی دید که سائلی بیش از یک بار از او چیزی بخواهد که موجب شرمساری اش شود.