تشیع در گذرگاه تاریخ امام جواد صفحه 1

صفحه 1

متن نامه امام رضا به فرزندش امام جواد از خراسان

امام رضا (علیه السلام) از خراسان به فرزند دلبند خود، امام جواد (علیه السلام) نامه هائی فرستاده است که از آن جمله، نامه مندرج در ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم ابقاک الله طویلاً و اعاذ من عدوک یا ولد، فداک ابوک، قد فسرت لک مالی و انا حی سوی رجاء ان ینمیک بالصله لقرابتک و لموالی موسی و جعفر (رضی الله عنهما) یا بنی فداک ابوک لا نسترد للامور لحبها فتخطی حظک و السلام. به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند به تو عمر طولانی عنایت فرماید و از دست دشمنانت مصونت دارد. ای فرزندم پدرت فدایت شود اموال من از آنِ توست من برای تو اندوهبار و دلخسته ام تو هم برای حفظ حیثیت و جان و مال خودت از شرور دشمن، هر کس از چپ و راست تو آمد او را به صله و جایزه خوشحال ساز، دوستان و موالی و اعمام و فرزندان امام موسی و جعفر را به مال فراوان صله رحم کن آنها که با تو بدی کردند برای قرابت آن دو بزرگوار صله رحم کن و از نیکان دودمان آنان دختری با اراده برگزین، بخیل و ممسک نباش و با او ازدواج نما خداوند در قرآن می فرماید: هر کس به خداوند قرض دهد خداوند آن را چند برابر

به او بر می گرداند. باز می فرماید: هر کس به زن و فرزند و کسان خود وسعت بدهد خداوند به او وسعت و نعمت عنایت فرماید و هر کس از رزق و روزی خود که خداوند به او عنایت فرموده انفاق کند، خداوند بر وسعت و نعمت و رزق او می افزاید ای فرزندم پدرت فدایت گردد این پدر تست که دل به چیزی نبست، تو هم چنان باش.

نامه دیگر امام رضا به فرزندش حضرت جواد

در عیون الاخبار از بزنطی روایت می کند که گفت: نامه ای حضرت رضا (علیه السلام) برای فرزند گرامیش حضرت جواد الائمه (علیه السلام) نوشته و به مدینه فرستاد و من آن را خواندم، بدین شرح بود: یا ابا جعفر بلغنی ان الموالی اذا رکبت اخرجوک من الباب الصغیر، و انما ذلک من بخل بهم لئلا ینال منک احد خیراً فأسألک بحقی علیک لا یکن مدخلک و مخرجک الا من الباب الکبیر. فرزندم به من خبر داده اند که چون از منزل بیرون می روی غلامانت بخل و حسادت می ورزند تا چیزی از تو به کسی نرسد، تو را از درب کوچک اندرونی بیرون می آورند، مبادا کسی از تو بهره مند گردد، این به تو می نویسم به همان حقی که بر تو دارم قسمت می دهم رفت و آمد خود را علنی و آشکار کن و از درب بزرگ بیرونی و عمومی قرار بده و هرگاه سوار می شوی درهم و دینار همراه خود بردار تا هر کسی از تو سؤال کند، به او چیزی ببخشی و مردم از خیر تو بهره مند شوند و به عطایای تو خوشخال و مسرور

گردند و دوستدار تو باشند. جواد عزیزم اگر عموهایت از تو چیزی بخواهند به هر یک کمتر از پنجاه اشرفی نبخش و اگر عمه هایت از تو درخواستی کنند به هر کدام از آنها کمتر از بیست و پنج اشرفی نده ولی نسبت به زیادتر از آن خود دانید و بدان که از بخششی که از تو رخ دهد، حق تعالی مرتبه ات را بلند گرداند و تو محبوب خویشاوندانت گردی، در بذل و بخشش مداومت کن از فقر و تهی دستی ترس نداشته باش.

رفتار مأمون با امام جواد

مأمون پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) از سفر خراسان به بغداد آمد دید نه تنها اهل خراسان بلکه شیعیان در بغداد و عراق او را قاتل امام خود می دانند و در هر کجا که می نشینند او را مورد لعن و سرزنش قرار می دهند به این فکر افتاد که خود را از آن جرم و گناه بیرون آورد و نظر شیعیان و علویان را نسبت به خود جلب نماید، این بود که نامه ای برای امام جواد نوشت و با اکرام و احترام او را به بغداد خواست. اسماعیل بن مهران روایت می کند که چون ابو جعفر از مدینه خارج شد به طرف بغداد رفت عرض کردم قربانت شوم من درباره شما نگرانم زیرا بنی عباس به شما نظر خوشی ندارند بلکه از مقام و منصب شما می ترسند. حضرت جواد نگاهی به من کرد و لبخندی زد و فرمود: این ظن و گمان تو در این سال نیست، بلکه در سال دیگری خواهد بود. امام جواد (علیه السلام) همینکه به بغداد وارد شد،

مأمون مقدم او را گرامی داشت و پس از مدتی، امام جواد از سفر بغداد به سلامتی به مدینه بازگشت. مرحوم مفید می نویسد: چون مأمون فضیلت و برتری حضرت جواد را در علم و دانش با آن خردسالی و کودکی بدید، و نبوغ او را ملاحظه کرده و دید آن جناب در علم و حکمت و ادب و کمال و خِرد به پایه ای رسیده که پیران سالخورده ی آن زمان از درک و فهم آنها عاجزند، از اینرو شیفته او شد و دخترش ام الفضل را به همسری او در آورد و او را با آن حضرت روانه مدینه کرد و بسیار احترام و اکرام نسبت به مقام آن بزرگوار مبذول می داشت. شیخ بزرگوار مفید به سند خود از ریان بن شبیب روایت کرده که چون مأمون خواست دخترش ام الفضل را به عقد ازدواج امام جواد (علیه السلام) درآورد بنی عباس مطلع شدند و بر آنان بسیار گران آمد و از این تصمیم مأمون به شدت ناراحت شدند و از این ترسیدند کار حضرت جواد بدانجا بکشد که کار پدرش حضرت رضا کشید و منصب ولیعهدی مأمون به آن حضرت و بنی هاشم منتقل گردد از این رو جلسه کردند و در این باره به گفتگو پرداختند و بزرگان فامیل به نزد مأمون آمده گفتند: ای امیرالمؤمنین ترا به خدا سوگند می دهیم از تصمیم خود درباره تزویج ابن الرضا (محمد بن علی) خودداری کنی، زیرا از این می ترسیم که بدینوسیله منصبی را که خداوند به ما داده از چنگ ما خارج ساخته و لباس عزت و شوکتی را که

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه