فقهای نامدار شیعه صفحه 151

صفحه 151

دو نفر از مردم جبع برای مرافعه و محاکمه به شهید ثانی مراجعه کردند . او نیزطبق موازین دینی و ضوابط شرعی ، دعوی را فیصله داد . طبیعی است در مرافعات ، هردو طرف منتفع نیستند ،

نتیجه به نفع یکی از طرفین و به ضرر دیگری فیصله یافت .

شخص محکوم از این داوری به خشم آمد و نزد قاضی صیدا»رفت و از او سعایت کرد که شهید ثانی رافضی و شیعه است . قاضی جریان را به سلطان سلیم اطلاع داد . ازطرف او برای دستگیر کردن شهید ، شخصی مامور شد در پی گیری این ماموریت اووارد جبع شد ، از مردم شهر سراغ شهید را می گرفت ، به او گفتند که در شهر نیست .

شهید ثانی اصولا به علت محیط ناسالم و جو آلوده مردم زمان ، غالبا عزلت اختیار می کرد و فقط برای اقامه نماز صبح به مسجد می رفت و اکثر اوقات با حالتی آمیخته به بیم و هراس به سر می برد و خویشتن را از منافقان پنهان می کرد و غالبا به تنهایی سرگرم تحقیق و مطالعه و تالیف بود . همزمان با ورود مامور کذایی ، استاد درانگورستان خود سرگرم تالیف کتاب بوده است . این مامور موفق به دستگیری او نشد ، چون به خاطر شهید گذشت که به سفر حج برود . مقدمات سفر مکه را آماده ساخت ودر محملی که با روپوش بود نشست تا کسی او را نبیند و نشناسد .

قاضی صیدا به سلطان روم(عثمانی)نامه ای نوشت که در بلاد شام(سوریه)مردی عالم زندگی می کند که بدعت گزار و بیرون از مذاهب چهارگانه اهل سنت ودست اندر کار نشر و تبلیغ عقائد خود می باشد . سلطان سلیم شخصی به نام رستم پاشا»را که وزیر او بود ، برای دستگیری شهید مامور ساخت و گفت باید او را زنده دستگیر کنی تا با دانشمندان استانبول(قسطنطنیه)مباحثه کند و از عقائد او تفتیش شودتا سرانجام از مذهب

و آئین او مطلع گردند . رستم پاشا به جبع آمد و از شهید پرس وجو کرد . به او گفتند که به سفر حج رفته است . این مامور در اثناء راه مکه به شهید ثانی رسید و او را دستگیر کرد . شهید ثانی به او گفت : به من مهلت ده تا سفر حج را به انجام رسانم و من فرار نمی کنم و مناسک حج را زیر نظر و مراقبت تو انجام می دهم . پس ازانجام مناسک به هر صورتی که دلخواه توست با من عمل کن .

رستم پاشا راضی شد که شهید ثانی مراسم حج را برگزار کند و پس از پایان مراسم حج ، شهید را به روم(عثمانی)برد . آنگاه که او را وارد کشور عثمانی نمود ، درراه به شخصی برخوردند . آن شخص از مامور سؤال کرد که این مرد کیست ؟ گفت ازدانشمندان شیعه امامیه است که بر حسب ماموریت او را نزد سلطان می برم . آن شخص گفت : تو درباره این مرد در اثناء راه کوتاهی کرده و او را آزار رسانده ای ، ممکن است درحضور سلطان از تو شکایت کند و دوستان و یاران او نیز به حمایت و دفاع از وی برخیزند و برای تو موجبات ناراحتی و احیانا قتل فراهم کنند . صلاح در این است که درهمین جا سرش را از بدن جدا کنی و سربریده او را نزد سلطان ببری . این مرد فرومایه و پست فطرت در کنار دریا استاد بزرگوار را شهید کرد . آنگاه سر بریده او را حضورسلطان آورد . سلطان بر او برآشفت و سخت او را مورد توبیخ قرار داد

و به وی گفت :

من تو را مامور ساخته بودم که او را زنده بیاوری ، بنابراین به چه مجوزی او را کشتی ؟

سید عبد الرحیم عباسی که با شهید ثانی سابقه دوستی و آشنایی داشت ، با دیدن سر بریده شهید ثانی سخت متاثر گردید و سعی کرد تا سلطان را وادارد که این مرد پلیدرا به قصاص خود برساند . بالاخره مساعی او مؤثر واقع شد و رستم پاشا به جرم این جرم بزرگ ، محکوم به مرگ گردید .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه