فقهای نامدار شیعه صفحه 450

صفحه 450

تا پول کتاب را بدهم . زن همراه من به مدرسه آمد ، در حجره بیشتر از 20 روپیه نداشتم . تمام لباسهای کهنه و قدیمی ام را با ساعتی که داشتم ، برداشتم و همراه زن به دکان حاج حسین شیش که دلال لباس بود رفتم و همه رابه او دادم تا برایم بفروشد ، او هم بلافاصله دست به کار شد و با داد و فریاد مشتریها راخبر کرد تا آنها را به طریقی بفروشد و در این بین زن تخم مرغ فروش مرتب نق می زد وغرغر می کرد که آقا خیلی ما را معطل کردی و آن بابا پول نقد می داد . ساعت و لباسهای نو و کهنه که فروش رفت ، باز هم صد روپیه جور نشد ، ناچار به طرف مدرسه راه افتادم و زن تخم مرغ فروش هم غرغر کنان به دنبالم آمد ، در مدرسه شروع به قرض گرفتن ازدوستان طلبه ام کردم . از یکی پنج روپیه از دیگری ده روپیه و از آن دیگری پانزده روپیه و . . . تا اینکه پول جور شد و زن کتاب را به من داد و به راه خود رفت و من در آن لحظه از شادی دست یافتن به آن کتاب عظیم در پوست خود نمی گنجیدم .

ساعتی از ختم معامله نگذشته بود که کاظم دلال ، همراه شرطه ها به مدرسه حمله کردند و مرا دستگیر کرده و پیش حاکم انگلیسی(میجر)بردند . میجر مرا به سرقت کتاب متهم کرد و به زبان انگلیسی عربده ها کشید و چیزهایی گفت که من فکر می کنم بیشترش فحش و ناسزا بود . از فحش و ناسزا طرفی نبست و دستور داد تا مرا به زندان بیاندازند . آن شب در زندان

مدام با خدا راز و نیاز می کردم که کتاب در مخفیگاهش محفوظ بماند .

روز بعد مرجع بزرگ آن وقت ، حاج میرزا فتح الله نمازی که به شیخ الشریعه شهرت داشت و میرزا مهدی پسر آخوند صاحب کفایه ، جماعتی را برای آزادی من به نزد حاکم فرستادند . بالاخره نتیجه کار این شد که من از زندان آزاد شدم ، با این شرط که در مدت یک ماه کتاب را به میجر تسلیم کنم .

پس از آزادی از زندان ، به سرعت به مدرسه رفتم و همه دوستان طلبه ام را جمع کردم و گفتم : باید کار مهمی را انجام بدهیم که خدمت به شریعت مقدسه است .

طلبه ها گفتند : چه کاری ؟

گفتم : باید از این کتاب نسخه برداری کنیم . این دو ، جزء دوم و سوم از ده جزءاین کتاب بزرگ است که با حاء مهمله و لفظ حسن شروع می شود . طلبه ها با شور وشوق شروع به نسخه برداری و مقابله کردند ، به طوری که قبل از مهلت مقرر الحمد لله کار به پایان رسید و نسخه دوم آماده شد . اما من هر چه با خودم فکر می کردم ، نمی توانستم خودم را راضی کنم که آن کتاب را به میجر تحویل بدهم . در این موردخیلی فکر کردم و با خودم سر و کله زدم تا اینکه یک روز کتاب را برداشتم و به خانه شیخ الشریعه رفتم و گفتم : شما امروز مرجع مسلمین هستید و این هم کتابی است که همانند و نمونه اش در جهان مسلمین پیدا نمی شود و حالا یک آدم انگلیسی می خواهداین کتاب را تصاحب کند .

شیخ الشریعه وقتی کتاب را دید ، بلند شد و

نشست و چند بار این کار را تکرارکرد و پرسید : این همان کتاب است ؟

گفتم : بله شیخ الشریعه گفت : الله اکبر ، لا اله الا الله . . . و بعد کتاب را از من گرفت و تا انتهای مهلت مقرر پهلوی خودش نگهداشت . اما گفتنی است که قبل از پایان مهلت ، با یک قیام و هجوم مردمی که به سرکردگی حاج نجم بقال صورت گرفت ، حاکم انگلیسی یعنی میجر به قتل رسید و کتاب در خانه شیخ الشریعه باقی ماند و بعد از فوت ایشان به ورثه اش منتقل شد که من پس از آن دیگر اطلاعی از این کتاب ندارم . اما از نسخه ای که طلبه ها با مشارکت هم تهیه کرده بودند و پیش من بود ، 12 نسخه دیگر استنساخ شد که از آن جمله ، نسخه آیه الله سید حسن صدر ، و نسخه آیه الله سید عبد الحسین شرف الدین می باشد . همچنین نسخه های دیگری که نزد افراد دیگری موجود است . »

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه